نوشته‌ها

اهمیت مردم‌ شناسی در جهان پساکرونایی

در جهان پساکرونایی انسان‌شناسی و مردم‌ شناسی معنایی مهم خواهند داشت. در این جهان، سنت‌های همزیستی انسان و طبیعت باید به یاری رشته‌هایی چون مردم‌ شناسی احیا شود.

علیرضا حسن‌زاده، در یادداشتی که پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات در اختیار ایرنا قرار داد نوشت: جهان، بهت‌زده به خود نگاه می‌کند و می‌پرسد چگونه اکسیر مدرنیته و جادوی شگفت‌انگیز آن که قرار بود فتح انسان بر همه وحشت های گروتسک از طبیعت را اعلام دارد و پایان آلام بشر را اعلام نماید در برابر طاعونی جدید سر در گم مانده است.

به نظر باید در اینجا از حذف یا به حاشیه رفتن افق های فرهنگی، معرفتی و هستی شناختی سخن گفت که حاصل هزاران سال از تجربه انسان بر کره زمین بوده است، افق زندگی روستایی و عشایری، دانش بومی و فرهنگی و غیره. این افق ها رابطه ای مهم با دانش مردم شناسی دارند، به سخن دیگر همزمان با انکار افق های معرفتی یاد شده، دانش مردم شناسی و سنت هایی قدرتمند از آن نیز انکار شده است.
به واقع می توان از مردم شناسان سوال کرد تا کنون چند بار مستقیم یا غیرمستقیم یافته های آنها انکار یا تحقیر شده است، یافته هایی که خواستار بومی شدن توسعه و توجه به تجربه و دانش بومی مردم در تعریف پیشرفت و توسعه در جهان است؟

از دل جنگ جهانی دوم که میلیون ها انسان بی گناه را با تمایلات نژادپرستانه و قوم گرایانه سیاستمداران به کام مرگ فرستاد، انسان‌شناسی پسااستعماری متولد شد. گویی از دل تاریکی و انسان شناسی استعماری که خود را خادم قدرت می دانست و به واقع علمی که خود را تا حد کارگزار آن تقلیل می داد، دانشی انتقادی و انسان گرا به نام انسان شناسی پسااستعماری ظهور کرد. فرزندی که علیه پدر شورش کرد تا جهان را با فهمی گشوده تر از انسانی که مرز های نژاد و قومیت را پشت سر می نهاد، رو به رو سازد. نسبیت و تنوع فرهنگی در آثار بواس، مید و بندیکت از یک سو و خطابه های انتقادی ادوارد سعید که وجدان انسان‌شناسان غرب را در دهه هشتاد در فهم انسان‌شناختی شرق به داوری می خواند از سوی دیگر، با ظهور پارادایم جدیدی از دانش مردم شناسی همراه شد. این دانش بر اهمیت بوم و دانش بومی تاکید کرد.

مردم‌ شناسی

از سوی دیگر برخی از ایده های مدرنیستی که انسان را از دانش هزاران ساله خود تهی می کرد، با درک دوباره دانش بومی و ارزش آن به ویژه در همزیستی انسان و طبیعت همراه گردید.

در ایران نیز داستان به نوعی دیگر بر مدار همان چیزی شکل گرفت که تجربه جهانی تحول رشته انسان شناسی را در بر دارد. نگاه ایدئولوژیک به مفهوم سنت و فرهنگ مردم و الگوهای مدرن‌سازی بر اساس انکار مفاهیم و موضوعاتی چون دانش بومی شکل گرفت. روشنفکرانی که فریاد وای از دست عوام سر می دادند تفکر را عملی والا و مربوط به نخبگان و نه مردم می دانستند. حتی در دل دانش مردم شناسی جلوه های فرهنگ مردم از سوی گفتمان های به ظاهر مدرن این رشته تحقیر شد. تحقیر جمع آوری افسانه ها، فولکلور و غیره مثال هایی از چنین فرآیندی است. ترجمه بر جای کار میدانی نشست و هم نشینی با مردم جای خود را به برج عاجی داد که مردم شناس در آن نیازی به تجربه زندگی در میان مردم نداشت.

مروری بر دانش بومی ایرانیان همزیستی آنان را با طبیعت در همه جلوه های مهمی چون زندگی عشایر، حفر قنات، بادگیرها، فرش، افسانه ها و اسطوره ها نشان می دهد اما اندک اندک همه اینها جلوه خود را از دست داد. در اینجا سخن از انکار امر مدرن یا مدرنیته نیست که آن هم آن روی سکه انکار میراث روستایی و عشایری ایران است بلکه سخن از لزوم توجه به ارزش ترکیب افق های معرفتی در ایران و جهان به منظور بازگرداندن تعادل به رابطه انسان و محیط زیست است. این ارزشی است که همواره مردم شناسی از آن سخن گفته است. سخن از توجه به حقوق و قلمرو همه موجودات و جانوران و رهایی از انسان محوری و نابودی انواع دیگر و کاهش تنوع زیستی در جهان است. کرونا محصول تعدی و تجاوز انسان به طبیعت و حقوق سایر جانوران و موجودات است، به واقع کرونا به قول مولانا آیینه ای است که سیمای انسان را به خود او نشان می دهد، لویاتانی که می خواهد همه چیز را ببلعد، حیوانات، دریا، جنگل، کوه و غیره.

مردم‌ شناسی
اکنون با ظهور کرونا این سوال جدی مطرح می شود که چگونه الگوهایی فرهنگی مردم‌ شناسی که تعادل رابطه انسان و محیط زیست را در گذر زمان حفظ می‌کردند با تحقیر رو به رو شده و رنگ باختند. افسانه ها و آیین هایی که احترام به درخت، پرنده، رودخانه و چشمه، ماهی و مار و پلنگ و شیر و ببر را به انسان می آموختند در کجای زندگی انسان باقی مانده اند؟ متاسفانه نابودی بخش مهمی از تنوع زیستی ایران به آغاز غروب فرهنگ و میراث روستایی و عشایری یعنی آشنایی با نوسازی از عصر قاجار که درکی سطحی از امر مدرن (و البته سنتی ) داشتند باز می گردد عصری که با انقراض بخش مهمی از تنوع جانوری ایران همراه است.
اکنون در ایران و همه جهان باید به دانش بومی و فرهنگی مردم بازگشت و عناصر کارآمد افق های زیست جهان عشایری و روستایی را چون دانش بومی دوباره احیا کرد. کرونا به ما یاد داد باید از تحقیر رشته‌هایی چون مردم شناسی که از میراث روستایی و عشایری و رابطه صلح آمیز انسان و طبیعت می‌گویند دست کشید. رشته هایی که تجربه همزیستی انسان و طبیعت و جهان را نشان و انتقال می‌دهند.
در جهان پساکرونایی انسان شناسی و مردم شناسی معنایی بسیار مهم خواهند داشت. در جهان پسا کرونایی سنت‌های همزیستی انسان و طبیعت به یاری رشته‌هایی چون مردم‌ شناسی باید احیا شود.

مرتبط:

استقبال مردم از معرفی آنلاین موزه‌ها