نوشته‌ها

سفری از روستای خان زنیان تا دریاچه پریشان

دریاچه پریشان از جاذبه های طبیعی شهر کازرون فارس می باشد که محل زندگی پرندگان نایابی همچون درنا و چنگر می باشد همچنین تنها دریاچه آب شیرین فلات ایران است.

روستای خان زنیان تا دریاچه پریشان

تاریخ:     ۹/۱/۱۳۷۰

ساعت ۶:۰۰ ۰  بودکه اعضا با تجهیزات کامل و کوله پشتی های سنگین در فلکه فرودگاه قدیم یکی یکی جمع شدند. در ساعت  ۰۶:۳۰  بود که اعضا به ۹ نفر رسیدند، همه ی آن هایی که قول آمدن داده بودند جمع شدند و آماده حرکت شدیم.  پس از سوار شدن در مینی بوس های کازرون حرکت خود را شروع کردیم، ۴ الی ۵  روز در کوه همه بایک اشتیاق خاصی برنامه را شروع می کردند. ساعت ۰۷:۳۰  بود که به خان زنیان رسیدیم در کنار گروهان ژاندارمری پیاده شدیم و از جاده پیراشکفت . که در آن طرف رودخانه قره قاج شروع می شد و به طرف روستای پیراشکفت می رفت برنامه آغاز شد.

رودخانه بسیارآب سردی داشت و باید حتما” از رودخانه عبور می کردیم؛ بچه ها کفش و جوراب های خود را در آوردند و سپس به آب زدند، پاها بی حس شده بود. پس از رسیدن به وسط رودخانه پاها شروع به درد گرفتن کرد، پس از رسیدن به آن طرف واقعا” احساس خوبی به همگی دست داد زیرا پس از گذشتن از چنین آب سردی زمین برای ما خیلی لذت بخش شد.

بساط صبحانه را پهن کرده و مشغول خوردن اولین صبحانه در کوه شدیم. در کنار رودخانه و هوای بسیار خوب منطقه صبحانه بسیار دلچسب بود. ساعت ۸:۴۵ ۰ حرکت خود را به سمت روستای پیراشکفت شروع کردیم. جاده بسیار خراب شده بود و امکان رفت و آمد به وسیله ماشین امکان نداشت. پس از گذشتن از یک سربالایی که سردی آب رودخانه را از یادمان برد یک استراحت کوچکی را انجام دادیم( ۹:۳۵ ۰ ) و سپس جاده را ادامه دادیم. مسیر کاملا” سربالایی است ( ۱۰:۱۵ استراحت ) پس از رسیدن به یک سربالیی روستای پیراشکفت با باغ ها و خانه های گلی پدیدار شد. در انتهای سرازیری رودخانه از داخل یک دره بیرون می آمدکه پس از استراحت و برداشتن آب مسیر را از طرف داخل دره و رودخانه ادامه دادیم. پس از طی کردن سربالایی به روی یال رسیدیم و یال را ادامه دادیم ( ۱۱:۰۰ ). پس از ادامه یال که روستای پیراشکفت هم در حوزه دیدمان بود به انتهای سربالایی رسیدیم که جاده ای مالرو در مسیر سمت راست دیدیم که به نظر من راه اصلی بود که به علت اسرار بقیه از سمت چپ به سمت بالا حرکت را ادامه دادیم. مسیر به سمت دکل مخابراتی کمی مایل به راست آن بود. در ساعت ۱۳:۱۵ به چشمه ای سرسبز رسسیدیم که مکان مناسبی بود برای زدن کمپ، بچه ها به علت داشتن کوله های سنگین بلافاصله موافقت خود را با خوابیدن شب در این مکان اعلام کردند و بلافاصله ظرف های غذا به روی چراغ ها گذاشته شد و نهار را حاضر کردیم پس از صرف نهار، روش زدن چادر را به بچه ها یاد داده و دو چادر که یکی دوپوش و دیگری یک پوش دونفره برپا کردیم  در کنار چادرها نیز به علت امکان باران کانال هایی کندیم پس از مرتب کردن چادرها به جمع آوری هیزم پرداختیم هیزم به اندازه کافی در اطراف بود و جمع کردن آن ها راحت بود. پس از برپایی آتش که در کنار آن به علت هوای سرد لذت زیادی داشت دونفر نیز با تلاش زیاد سعی داشتند که برنج خوبی را برای شام حاضر کنند.

برنج خوبی در آن مکان با آن امکانات کم طبخ کردند و شام را صرف کردیم پس از شام تعدادی از بچه ها به خواب رفتند و دو نفر دیگر با من در کنار آتش تا ساعت ۲۲:۰۰ مشغول صحبت بودیم در اطراف صدای حیوان می آمد و یکی از بچه ها هم گفت که حیوان بزرگی را دیده که احتمالا” گراز بوده است.  من در بیرون خوابیدم زیرا کیسه خواب خوبی داشتم ولی شب چندان به من نچسبید و خواب خوبی نداشتم پس از آفتاب زدن بچه ها بیدار شدند صبحانه را خوردیم (۰۷:۰۰ ) و پس از خشک کردن وسایل که ناشی از شبنم شب گذشته بود وسایل را جمع کرده و به سمت  دکل مخابراتی و به سمت مغرب حرکت خود را ادامه دادیم (۰۷:۴۵ ) پس از رسیدن به روی یال سمت راست دشت ارژن از دور پدیدار شد و مسیر را به سمت دشت ارژن و به طرف پائین ادامه دادیم  پس از یک دور اضافی متوجه شدیم که ما به پشت دکل مخابراتی رسیدیم و باید از سمت چپ دکل مخابراتی به طرف دشت ارژن می رفتیم به هر حال در جاده ای در بالای دریاچه به سمت کوه بیل در حرکت بودیم که استراحتی در حدود روبروی دشت ارژن کردیم پس از  راه پیمایی در ادامه جاده بالایی دریاچه و گذشتن از یک رودخانه  که آبشار کوچک را درست می کرد به رودخانه آبشار بزرگ رسیدیم و در کنار سرچشمه آبشار نهار را صرف کردیم (۱۲:۳۰ ) پس از نهار استراحت کمی کرده و ساعت ۱۴:۰۰ به سمت پائین حرکت کردیم مسیر همیشگی را پیدا نکردیم و از کنار مکانی که دریاچه عمیق می شود به پائین رسیدیم. پس از رسیدن به دریاچه به طرف آخر دریاچه و جنوب حرکت کردیم؛ دریاچه بسیار بزرگ شده بود و یکی  دو چشمه اطراف دریاچه را به زیر آب برده بود ولی یکی دوچشمه پیدا کردیم و بهتر دیدیم که شب را در جزیره ی دریاچه بسر بریم چون چشمه خوبی هم در کنار دریاچه بود (۱۶:۰۰ ).

به دنبال هیزم و برپا کردن چادر به صورت دو گروه اقدام کردیم پس از جمع کردن هیزم و برپایی چادر آشپزها  به سراغ پختن غذا رفتند و در ساعت ۲۰:۰۰ برنج گرم و پخته را صرف کرده و پس از مدتی در کنار آتش ماندن و خواندن شعرهای خوب  به کیسه خواب ها خزیدیم ( ۲۳:۰۰ ) . هوا خوب و خنک بود. من سنگ داغی را در داخل ظرف غذا گذاشته و پارچه ای را بدور آن بستم و به داخل کیسه خواب خود بردم و شب را با یکی دیگر از بچه ها بیرون خوابیدم. به علت گرمای مطبوع و نخوابیدن در شب قبل، خواب نسبتا” خوبی داشتم. ساعت ۰۶:۰۰ بود که بچه ها بیدار شدند و بساط صبحانه را حاضر کردند. پس از جمع کردن وسایل مسیر خود را به سمت جنوب و از روی یال روبروی جزیره به طرف بالا شروع کردیم ( ۰۸:۰۰ ).

پس از طی مسافتی در داخل جنگل انبوهی و دشت گل اشک که مناظر طبیعی و زیبایی را بوجود آورده بودند به سمت بالا راه خود را ادامه دادیم تا به جاده ای رسیدیم که خط لوله شرکت نفت از این مسیر حرکت کرده بود و پس از رسیدن به گردنه نهایی آن به سمت بهار در منطقه دشت برم حرکت کردیم.  جاده ، مسیر را مشخص و راحت کرده بود. جاده ای از این جاده جدا می شد که به دکل مخابراتی می رفت ( ۱۱:۰۰ )، مسیر سرسبز بود.  در منطقه دشت ارژن بهار هنوز نبودو درختان شکوفه ی چندانی نداشتند، حال آنکه در این مکان درختان کامل شکوفه کرده بودند. مسیر سرازیری بود و تا روستای ورک ( خرک ) ساعت ۱۲:۳۰ به روستا رسیدیم. پس از کمی نشستن و گرفتن کمی نان و تخم مرغ از روستا از طریق جاده نسبتا” ماشین رو به طرف دشت برم حرکت کردیم. اسم تنگی که لوله شرکت نفت از داخل آن حرکت کرده بود و مسیر ما از جاده کنار آن تا روستای  ورک را تامین می کرد تنگ روئین بود، در ادامه مسیر به دشت برم و روستای کوچکی را رد کردیم به نام روستای تنگ زرد، در ادامه جاده ماشین رو به کنار چشمه ای رسیدیم با آب بسیار خوب که حد فاصل بین روستای تنگ زرد و دشت برم بود مکانی مناسبی بود جهت صرف نهار ( ۱۴:۰۰ ). پس از صرف نهار به سمت روستای بعدی حرکت کردیم. دریاچه در سمت چپ ما بود و دو مسیر داشت یکی از طرف جاده و دیگری از طرف کوه ( ۱۶:۰۰ ). در ادامه مسیر به سمت دشت برم هوا به علت بودن جنگل انبوه و پوشش گیاهی زیاد خیلی خوب و دلپذیر بود. پس از نیم ساعت راهپیمایی به دشت برم رسیدیم و پس از گرفتن آب از پاسگاه دشت برم ساعت ۱۶:۳۰ به طرف جاده حرکت کردیم.

عده ای از بچه ها دوست داشتند که در کنار روستا بمانیم و فردا صبح به حرکت ادامه دهیم و عده ای دیگر نیز علاقه داشتند که به طرف دریاچه حرکت کنیم. به هرحال توافق کردیم که در کنار جاده حرکت کنیم  و به دره ای که مسیر از داخل آن می باشد برسیم و شب را در داخل آن بمانیم. به علت کمبود آب، در پاسگاه دشت برم تمام قمقمه هارا آب کردیم و دو ظرف غذا نیز آب برداشتیم و حرکت کردیم. در ساعت ۱۸:۰۰ به دره ای رسیدیم که یک جاده فرعی به داخل تنگ می رفت، به نظر همه همین دره باید باشد. پس از داخل شدن در درون دره که آب و هوای شمال را بیاد می آورد مکانی مناسب پیدا کرده و چادرها را برپا کردیم. پس از آمادگی کامل به سراغ غذا رفته و پس از آماده کردن غذا به وسیله آشپزها که دستشان واقعا” درد نکند در آن مکان دور از هرگونه امکاناتی غذا ی گرم ( پلو ) بسیار دلچسب بود. بعد از شام هم طبق روال همیشگی دور آتش به پایکوبی و خواندن آواز مشغول شدیم که در ساعت ۲۲:۰۰ بود که همگی به خواب رفتند تنها من در کنار آتش تا حدود ساعت ۲۳:۰۰ بیدار ماندم، واقعا” حیف بود که شببه پایان برسد با آن هوای خوب ولی خوب ناچار بودم که من هم بروم  و بخوابم چون تنهایی برایم دلگیر بود.

صبح روز بعد از کیسه خواب بیرون آمدیم و هوا بسیار خوب بود اما حال من جالب نبود زیرا شب چندان راحت نخوابیدم. پس از آماده کردن صبحانه مثل همیشه و جمع کردن وسایل ساعت ۰۸:۳۰ از روی یال سمت راست رفته و به طرف قله حرکت کردیم به احتمال قوی تمام دره ها راه دارند ولی راه خوب و مالرو از درون چند دره قبل بود که ما اشتباها” از آن گذشته بودیم. این دره تقریبا” روبروی روستای کلانی بود. ساعت ۰۹:۴۰ به روی قله رسیدیم، ناگهان جنگل انبوه تمام شد و درختان بلوط درهم به درختان بادام کوهی و تنک تبدیل شدند ولی به جای آن دریاچه فامور ( پریشان ) پدیدار شد. دریاچه بسیار بزرگ بود و ما باید برای رسیدن به آن از یک سرازیری که شباهت زیادی به سرازیری غار شاهپور داشت پائین برویم مسیر باید از طرف دست چپ باشد چون که از راه آن دو سه دره دور شده بودیم. پس از مقداری راهپیمایی به طرف چپ به بالای دره ای رسیدیم ( ۱۰:۲۰ ) که مسیر اصلی دشت برم از داخل آن بود.

پس از استراحت به طرف پائین حرکت کردیم؛ سرازیری زشتی از نظر بچه ها بود چرا که آب کم داشتیم هوا گرم شده بود کوله ها سنگین و خستگی مسافت راه تا اینجا. پس از کمی پائین رفتن به داخل جاده مالرویی افتادیم که مستقیم ما را به پائین هدایت می کرد. ساعت حدود ۱۳:۰۰ بود که به روستای مکت رسیدیم این روستا آخر جاده آسفالت است و مردم آن به وسیه ماهیگیری و کشاورزی روزگار را می گذراندند. مردم بسیار خوب و بیچاره ای داشت. یکی از اهالی روستا به نام آقای جعفری که تلمبه ای داشت ما را به کنار تلمبه برد و برای ما مقداری نان و چای آورد. ساعت ۱۴:۰۰ نهار را خوردیم و پس از استراحت کمی برای ساختن مکان مناسب به کنار دریاچه رفتیم. در کنار دریاچه چشمه ای بود که به علت عدم رسیدگی اقراد روستا بوی خیلی بدی گرفته بود، البته مزه آن تغییری نکرده بود ولی بوی بسیار بدی می داد.

جهت شنا و تمیز کردن خود به طرف صخره های سمت چپ دریاچه حرکت کردیم که مکانی مناسب و استخر مانندی را برای شنا پیدا کردیم. پس از ۴ روز راهپیمایی یک آب تنی بسیار جالب بود و تمام بچه ها را چه از لحاظ روحی و چه از لحاظ جسمی آماده کرد.

پس از آب تنی و شنا و تمیز کردن خودمان در کنار چشمه کنار دریاچه شب را ماندیم و با هماهنگی که با افراد روستا کردیم قرار بر این شد که یکی از صاحبان قایق ها ما را تا ایستگاه شکاربانی ببرد، مبلغ گذرانده شده نیز ۴۰۰ تومان بود. صبح پس از بلند شدن و جمع کردن وسایل و خشک کردن چادرها  بخاطر شبنم ساعت ۰۸:۰۰ سوار قایق شدیم و به طرف پاسگاه حرکت کردیم، البته بک راه دیگر هم بود که می شد از آن جاده اسفالتی رفت ولی به علت بودن روز سیزده  احتمال کمی می رفت که وسیله نقلیه گیر بیاوریم و همین طور با قایق بر روی دریاچه لذت زیادی را در بر داشت.

پس از حدود یک ساعت قایق سواری به پاسگاه رسیدیم ( این دریاچه ماهی بسیار خوبی دارد که یک نمونه آن به نام پریشان است. فصل ماهیگیری در اینجا مهر و آبان می باشد. آب آن تقریبا کمی مزه تلخ و شور دارد ولی مشروب است.) اعضای پاسگاه یکی دونفر از بچه ها را شناختند و ما را بسیار تحویل  گرفتند یکی از اعضا به نام آقای زحمتکش بود که واقعا” زحمت می کشید. در حالی که بچه ها داشتند شنا می کردند رئیس سازمان محیط زیست کازرون ( آقای دهقان ) نیز از راه رسید و پس از کمی صحبت با ایشان که به نظر من ما را بسیار افراد حوبی جهت تبلیغات محیط زیست می دانست. یکی از افراد پاسگاه برای ما ماشینی گرفت که ما را به کازرون برساند. پس از سوار شدن با وانت به سمت کازرون حرکت کردیم در راه همه برای در کردن سیزده به بیرون می آمدند حال که ما پنج روز سیزده را در کرده بودیم.

پس از طی مسافت حاکی جاده به کازرون رسیدیم و پس از پیاده کردن وسایل به طرف یک ساندویجی رفته و مقداری غذا و نوشابه را صرف کردیم. حدود ساعت ۱۲:۰۰ توسط یک اتوبوس به سمت شیراز حرکت کردیم.

اعضای شرکت کننده در این برنامه ۹ مفر بودند.

مرتبط:

موج سرسبزی و پرواز میان درختان در دشت برم کازرون

تاریخچه شهر تاریخی بیشابور کازرون