نوشته‌ها

قلعه گنج _مردمی که با حصیر زندگی می بافند

زنان و مردان روستای قلعه گنج در جنوب کرمان جایی که محرومیتش آنجا را به آخر دنیا مشهور کرده بود، با کارآفرینی یک هتلدار و با استفاده از بافتن حصیر، به زندگی شان امید دادند.

محرومیت مناطق روستایی قلعه گنج در جنوب کرمان زبانزد است. برخی به دلیل گرمای زیاد، اینجا را آفریقای ایران می نامند و برخی دیگر نام یکی از روستاها را نشانه ای برای معرفی وضعیت این منطقه کرده و می گویند که اینجا «آدونیا» است یعنی آخر دنیا.

در همین منطقه، جایی که مردمش بیکار شده بودند و خشکسالی هم امان شان را بریده بود، هتلی ساخته شد تا با ۴ ستاره از دور بدرخشد. هتل تنها پروژه این شهرستان نبود. برای قلعه گنج برنامه ریزی چندساله ای شده تا این منطقه از محرومیت فاصله بگیرد. چون مقام معظم رهبری دستور داده بود که این شهرستان به الگوی اقتصاد مقاومتی تبدیل شود.

ایجاد هتل هم بخشی از پروژه دورشدن از محرومیت و الگوی اقتصاد مقاومتی بود؛ هتلی که در ساخت آن از معماری بومی شهرستان مانند حصیر و تنه نخل الهام گرفته شد. وقتی اولین هتل کپری جهان در سال ۹۵ توسط بنیاد مستضعفان ساخته شد، مردمی که در کپر زندگی می کردند به اینجا آمدند. آنها شنیده بودند مکانی توسط بنیاد ساخته شده که شبیه به خانه های خودشان است، غذا می دهد و آنها می توانند از این مکان کمک بگیرند.

اکرم قلندری مدیر داخلی هتلی در بم بود که برای مدیریت داخلی این هتل به قلعه گنج منتقل شد. او برای خبرنگار مهر تعریف می کند: یک روز زنی را در لابی هتل با لباس مندرس دیدم. گوشه چادر نداشت. بچه های مریض احوالش دنبالش می دویدند. شوهرش با حال بد بیرون لابی منتظر بود. آن زن شنیده بود هتل حصیر می خرد. گفت که «بلدم ببافم.» ما حصیرها را برای انداختن روی اتاق های کپر می خواستیم تا به شکل کپرهایی که آنها زندگی می کردند شود. به او گفتم دیگر نیاز نداریم چون پروژه تمام شد. او هم مثل خیلی از روستایی های دیگر تصور می کرد اینجا یک غذاخوری است که بنیاد ساخته تا به مستضعف ها کمک کند گفت: «ما هم مستضعف هستیم آمدیم غذا بخوریم.» خودم کمک مختصری به او کردم. رفت و چند روز بعد با یک زنبیل حصیری آمد و گفت به خاطر کمکی که آن روز به من کردی برایت سوغات آوردم.

دو نفر دیگر آمدند، گفتند شنیده ایم اینجا «کاردستی» می خرند. ما هم بلدیم درست کنیم. از ما هم بخر!قلندری در ادامه می گوید: ایده خوبی بود. من همیشه برای خانواده ام که در بم زندگی می کنند، سوغات می بردم. این بار می توانستم برایشان از این زنبیل های حصیری ببرم. قرار شد برای من ۵ زنبیل دیگر ببافد؛ به این شرط که پولش را بگیرد. قبول کرد و زنبیل ها را آورد. یکی از مسافران هتل دید و گفت من اینها را می خرم شما برای خودت دوباره سفارش بده. این بار سفارش من به زن بافتن ۲۰ زنبیل حصیری بود. جرقه ای در ذهنم زده شد که می توان این زنبیل ها را فروخت و به مسافرانی که به هتل می آیند، آنها را نشان داد. آن زن رفت و دو نفر دیگر آمدند گفتند شنیده ایم اینجا «کاردستی» می خرند. ما هم بلدیم درست کنیم. «از ما هم ورگن» یعنی بخر. این بار میزی در هتل گذاشتم و با همکاری کارکنان هتل و خانم ناصری که پابه پای من آمد، حصیرها را روی آن چیدم. خیلی زود فروش رفت. تعداد سفارش ها بیشتر و بیشتر شد.

مدیر هتل کپری گنج قلعه اضافه می کند: یک روز آقای سعیدی کیا که آن زمان رئیس بنیاد مستضعفان بود، به هتل آمد و وقتی فهمید اینها را با هزینه شخصی از زنان و مردان روستا می خرم و می فروشم، همه را یک جا خرید. شاید آن زمان هزینه آن همه حصیر ۳۰۰ هزار تومان می شد ولی او ۵۰۰ هزار تومان داد. خیلی ذوق کردیم و بیشتر سفارش دادیم. حالا هزار زن و مردم تولیدکننده در روستاهای محروم شهرستان قلعه گنج برایمان ده هاهزار صنایع دستی تولید می کنند. آن زن برای خانواده اش درآمد کسب کرده و بازاری به دست آورده که کارهایش را به تهران می فرستد.

فاطمه گمشادی یکی از این زنان در روستای سوردَر است؛ بالای دشت تگدر در حدفاصل روستای صولان و رمشک قلعه گنج. زنی است که بیشتر از ۶۰ سال نشان می دهد و پایش را آن طرف تر از کرمان نگذاشته است.

او می گوید: به جای آب و دشت و رودخانه تا چشم کار می کرد فقط درختچه داز یا همان «پیش» دیدیم همه جا بودند حتی دست های تند داز به داخل کپرها می رسید. با آنها طنابی یا حصیری برای این کپرها می بافتیم. تنها خاصیتشان این بود که زیراندازی شوند به جای فرش هزار شانه! یادم می آید کاردستی هم درست می کردیم برای بازی بچه ها. بز حصیری درست می کردیم و گاهی سبد به جای ظرف چینی. ولی حالا باید دنبال داز با کیفیت سر به کوه و بیابان بگذاریم تعدادشان کم شده، دازی که دستان درازی داشته باشد و سبز و پهن باشد دیگر نیست. همه را برای خانم قلندری چیدیم تا بتوانیم سبدها و حصیرهای بهتری ببافیم.

آن طرف تر همسایه های فاطمه در کپر زندگی می کنند؛ همسایه که نه! اینجا همه با هم فامیل هستند. می گویند: «فاطمه ایراداتمان را می گوید. خانم قلندری او را استاد ما کرده و گفته هر کسی ایرادی داشت یا نتوانست ببافد، فاطمه به او یاد می دهد.»

برخی از صنایع حصیری کیفیت نداشت. نمی خریدند ناچار شدم با وجود ضرر زیاد آنها را از بین ببرمقلندری می گوید: «از زمانی به بعد، کارها فروش نمی رفت. خریدارها کامواهای رنگی به کار رفته در حصیرها را نمی پسندیدند. تعداد زیادی حصیر معیوب و زشت روی دستم مانده بود. ناچار بودم از این زنان کارها را بخرم. زنان روستاهای محروم و حتی مردان، با هزار امید و آرزو، گونی گونی سبد و حصیر روی کولشان می انداختند و می آوردند و من باید دانه دانه آنها را می فروختم. اگر بی کیفیت بود و می گفتم خوب نیست یا نمی خرم، آنها بی انگیزه می شدند. یک زمان دیدم انبارها پر شده از محصولات حصیری مثل قندان، زنبیل، زیر قابلمه ای، سبد، جامیوه ای حتی دستبند با نخ. گفتم هر کسی می خواهد بیاید از این حصیرها بردارد. باز هم بود. ناچار شدم همه را از بین ببرم.

او این چنین ادامه می دهد: با این که ضرر کردم، ولی باید فکری به حال بالا بردن کیفیت کارها می کردیم. بین تولیدکنندگان، فاطمه از همه بهتر حصیر می بافت. خلاقیت داشت. به خاطر همین از او خواستیم به دیگران آموزش بدهد و بابت همان هم به او پول می دادیم. کیفیت کارها بالا رفت و خریدار بیشتر شد. در نتیجه عمده فروش شدیم.

مدیر هتل روستای گنج قلعه می گوید: حالا وانت وانت کار می آید به هتل و ما هم به نمایشگاه ها و شهرهای دیگر از جمله تهران منتقل شان می کنیم. اجازه نداشتیم از بودجه هتل برای این خرید و فروش ها هزینه کنیم. به خاطر همین، خودمان با هزینه شخصی آنها را می خریدیم؛ من و خانم ناصری از کارمندان هتل و بقیه کارگرها. ولی از حق نگذریم وامی که بنیاد مستضعفان به ما داد خیلی از کارها را سریع تر پیش برد. حالا خیلی از همان زنان و مردان دیگر برای خودشان کار می کنند و بازار خودشان را پیدا کردند. از روز اولی که شروع به خرید و فروش حصیر کردیم تا الان، نزدیک به ۲ و نیم میلیارد تومان پول فقط به بخش رمشک در قلعه گنج از طریق فروش حصیر رفته است.

قلندری در پایان می گوید: حالا طرح رونق صنایع دستی هم به طرح های بنیاد مستضعفان برای خارج شدن منطقه قلعه گنج از محرومیت اضافه شده است. طرحی که راه زیادی دارد تا بتواند به بازارهای جهانی راه پیدا کند و با کیفیت تر از آنچه که اکنون وجود دارد، به بازار عرضه شود. ضمن اینکه تهیه صنایع دستی حصیری زمان می برد و کار زیاد ولی اجرت کمی دارد. از آن طرف تورم به سرعت بالا می رود و آنها هر چه می بافند، دیرتر می رسند. به همین دلیل است که هزینه ای که از صنایع دستی در می آورند، اگرچه وضع زندگی شان را بهتر کرده، ولی نمی تواند تحولی ایجاد کند تا زمانی که فروش آنها بیشتر و تولیداتشان با کیفیت تر نشود.