فرمانروایی واپسین ایلامیهای حاکم در منطقه جنوب ایران در سده ششم هجری به سازمان حکومتی بزرگی تبدیلشده بود که ناگزیر از ایجاد بناهایی عظیم و بهکارگیری هنرمندانهترین اسلوبهای معماری روزگار خویش بود. در همین مرحله، کوروش دوم در شهر کُهن اَنشان ساختار مدیریتی به ارث برده بود که باید این نظام مدیریتی، در ساخت بزرگترین بناهای سنگی دوره باستان، پاسارگاد و سپس تخت جمشید تجلّی مییافت.
در مرحله دیگر، ساختار سازمان حکومتی ایجاب میکرد تا شکوه و عظمت در ساخت بناهای حکومتی همراه با بهترین تزئینات هنری و ساخت اشیای هنری به نمایش گذاشته شود.
همه این هنرها در محدوده جنوب و جنوب غربی سرزمینی که با نام بومی ایران میشناسیم در منطقه پارس در کنار دریایی به همین نام بهعنوان خاستگاه این امپراتوری طی دو سده آفریده شد.
در همین منطقه فارس بیش از صدها کتیبه رسمی به خط میخی پارسی باستان در بناهای حکومتی این دوره به یادگار گذاشتهشده است. با پی افکندن بناهای سلطنتی، پادشاهان این حکومت درصدد برآمدند تا علاوه بر بسط و توسعه ارضی سرزمین خود سند محکمی بر بنیانگذاری شالوده رسمی سرزمین پارس و محدوده قلمرویی خود در بنیان کاخهای خود برای روزگار آینده این سرزمین از سیم و زر به یادگار گذارند.
ساختار شهری پایتختهای این امپراتوری در منطقه فارس بر دو منطقه پارسه و پاسارگاد متکی بود که در یک محور شمالی – جنوبی در یک بستر زیستی در محدودهای به طول ۷۰ کیلومتر شکلگرفته بود. بافت جغرافیای زیستی این محدوده در یک منظر فرهنگی واحد قابلتعریف است. در این محور فرهنگی، رودخانه سیوند از شمال به جنوب در جریان است. سرچشمههای این رود در منطقه پاسارگاد پس از جاری شدن در باغهای اطراف کاخهای سلطنتی پاسارگاد، از شهر پارسه در دشت پهناور تخت جمشید میگذشته و صدها هکتار از اراضی کشاورزی این شهر را آبیاری میکرده است. در محدوده اطراف همین رودخانه در این دشت، بیش از ۳۴ محوطه دوره هخامنشی وجود دارد.
در بخشهای مرکزی این رود و در حدفاصل دو منطقه شهری بزرگ دوره هخامنشی، آب این رود با هدایت از طریق آبراهههایی برای استفادههای صنعتی گسترده این دو مرکز سیاسی، در درّه بلاغی بکار گرفته میشده است؛ بنابراین در یک مفهوم کارکردی میتوان بستر زیستی یک رودخانه را در چشمانداز فرهنگی مهمترین مراکز سیاسی یک حکومت در محدوده رسمی جغرافیایی فرهنگی آن حکومت تعریف و درک کرد. در این منطقه جغرافیایی که با نام پارس میشناسیم، در اطراف هسته مرکزی و رسمی فرهنگ، در محدودهای به شعاع یکصد کیلومتر بیش از یکصد استقرار در ابعاد و کارکردهای مختلف شناساییشده است.
جشنهای نمادین سالیانه در مرکز بر توان مدیریتی و تدابیر شاهانه افزود و در مقابل، امنیت لازم برای مناطق گسترده تحت فرمانروایی فراهم شد.
تأمین امنیت لازم و تولید ثروت در محدوده امپراتوری منجر شد تا ارتش عظیمی از تمام مناطق فراهم شود و در همین فرآیند توسعه، بخشهای ارضی سرزمینی وسیع در چارچوب یک حکومت منسجم سازماندهی بیابند.
در تمام طول دوره فرآیند شکلگیری قلمرو جغرافیایی هخامنشیان، منطقه جنوب غرب ایران بهعنوان مهمترین بخش منحصربهفرد جامعه هخامنشیان باقی ماند و پایتختهای سیاسی، ایدئولوژیک و فرهنگی جامعه هخامنشی در این محدوده قرار داشت. منطقهای که به دلایل ساختار طبیعی، هسته مرکزی حکومتهای یکپارچه ایران باستان در این محدوده شکل گرفت و از این محل، قلمروی حکومتی خود را گسترش دادند.
وجود دریای پارس در سرتاسر محدوده جنوبی و بیابانهای خشک عربستان هر دو مانع طبیعی عظیمی علیه هرگونه تهاجم به منطقه جنوب غرب ایران بودند. دو کویر بزرگ مرکزی در بخشهای داخلی کشور ایران، به منطقه فارس و خوزستان اجازه میداد تا بتوانند سیستمهای دفاعی خود را در بخشهای حساستر برگزینند.
بنابراین، مآمن امن سرزمین فارس و حاصلخیزی دشتهای گسترده جنوب غرب ایران، این محدوده را به پناهگاهی امن برای شکلگیری و توسعه هستههای مرکزی ایران باستان تبدیل کرده بود. به این دلایل، فارس و خوزستان بهعنوان خاستگاه سیاسی و قلب ایدئولوژیک حکومتهای ایران باستان رسمیت یافت.
در سرتاسر گستره امپراتوری هخامنشی و در نقاط دوردست از مرکز این حکومت، ساتراپها و پایتختهای منطقهای قرار داشت. تشکیلات سیاسی، اقتصادی، اداری هر ساتراپ به تبعیت از مرکز دارای همان ویژگیهای شاهانه بود. ساتراپها، خراج سالیانه به حکومت مرکزی میپرداختند و در زمانی که شاه بزرگ به محدوده یک ساتراپی مسافرت میکرد، حاکم محلّی باید در مکانی مناسب با شأن شاهانه از او پذیرایی میکرد.
تمام پایتختهای ساتراپیها با مرکز حکومت هخامنشی یعنی جنوب غرب ایران در ارتباط بودند و ملزم به ارسال گزارشهای سالیانه به مرکز بودند.
به همین دلیل، شاهراه بزرگی در محدوده این حکومت تشکیلشده بود که پیکهای تیزرو تمام اخبار بَلاد مختلف را به مرکز گزارش میکردند.
در سرتاسر این راه، ایستگاههایی وجود داشت و بین هر دو ایستگاه یک روز فاصله بود. در ایستگاههای بین راه، آب و غذای مسافران و اسبهای تازهنفس تأمین میشد. شبکه راهها تحت کنترل بود و در نقاط استراتژیک و پرخطر سربازانی گماشته شده بود. پادشاهان هخامنشی، برای سنّتها و عقاید مذهبی بومی هر منطقه احترام قائل بودند و ساختار جامعه خود را بر تنوع فکری و فرهنگی انسجام داده بودند.
امپراتوری هخامنشی حکومتی چندزبانه و چند فرهنگی بود. این امپراتوری تحت فرمانروایی پادشاهانی مقتدر اداره میشد و در چارچوب این اقتدار بود که زبانهای محلّی، ساخت معابد و سنّتهای مختلف در قلمرو وسیع هخامنشیان جریان داشت.
در این حوزه وسیع، مجموعه قوانینی وجود نداشت که در مورد تمام نقاط یکسان اجرا شود.
مفهوم «قانون شاه» نیز نه به ایدئولوژی سیاسی – مذهبی حکومت «به نیروی اهورامزدا، این اقوام قانون مرا محترم شمردند» و نه به تشکیلات قضایی مردم مناطق مختلف امپراتوری تعلق داشت (همان). بلکه در حوزه قضایی، مردم هر سرزمین در چارچوب حقوق و قوانین همان محل دادرسی میشدند و مفهوم محترم شمردن قانون شاه، در واقع احترام به ساختار مدیریتی حکومتی بود که به پشتوانه آن، اجرای حقوق قضایی محلی در مناطق مختلف و پای بندی به مقررات در سطوح مختلف ضمانت میشد.
بیش از ۳۰ ایالت تحت قلمرو این امپراتوری، اگرچه از نظر فرهنگی با ناحیه فرهنگ رسمی در مرکز حکومت تا حدودی تفاوت داشتند امّا، با توسعه توان ارتباطی و ایجاد نُمادهای سمبلیک در خاستگاه ایدئولوژیک، حکومت تلاش میکرد تا جنبههای همگرایی و قرابتهای فرهنگی برای انسجام ارضی و سیاسی در ساختار حکومتی خود پدید آورد. عینیترین جنبهها، بر وحدت، یگانگی و یکتاپرستی در پیوند دین و دنیا در خاستگاه ایدئولوژیک این مرکز در بنای تخت جمشید تجلی یافت و تنوّع و کثرت فرهنگها با حفظ آداب و رسوم و سُنن ملل مختلف در ساختار سیاسی، اداری نظام مدیریتی حکومت انسجام داده شد. تمام ساتراپیها، اگرچه از نظر فرهنگی باهم متجانس نبودند اما از نظر کارکردی با هسته مرکزی در ارتباط مستقیم بودند و با دیگر ساتراپیها در چارچوب ساختار رسمی و تضمین امنیت قوانین وضعشده در مرکز باهم ارتباط داشتند.
* گزارش از دکتر علیرضا عسکری چاوردی، مدیر پایگاه میراث جهانی منظر باستانشناسی ساسانی فارس (فیروزآباد و سروستان)
مرتبط:
چرا داریوش تخت جمشید را ساخت؟
سازههای آبی دوران هخامنشیان، میراث گرانبهای نیاکان
بند بهمن _جاذبه ی گردشگری استان فارس