قلعه سفید جاجرم، بنایی ماندگار از دوران قاجار

شهرستان جاجرم در جنوب غربی استان قرارگرفته و از شمال به شهرستان مانه و سملقان، از غرب به شهرستان گرمه، از جنوب به استان سمنان، از جنوب شرق به استان خراسان رضوی، از شرق به شهرستان اسفراین و از شمال شرق به شهرستان بجنورد محدود می‌شود. این شهرستان با مساحت ۳۶۵۴ کیلومتر دارای سه شهر، سه بخش، پنج دهستان و ۵۵ آبادی است. جمعیت شهرستان جاجرم در سال ۱۳۹۰ بالغ‌بر ۳۶۸۹۸ نفر برآورد گردیده است.

این شهرستان به لطف موقعیت راهبردی خود بر سر راه‌های کاروانرو همواره موردتوجه قرار داشته و از دوران پیش‌ازتاریخ تا ادوار متأخر اسلامی به‌طور پیوسته نقش بارزی را در تکامل فرهنگی خطۀ خراسان ایفا کرده است. این منطقه تا اواخر دوره قاجار اهمیت خود را حفظ نمود تا اینکه با ورود تجهیزات حمل‌ونقل مدرن، احداث راه‌های ترانزیتی و در پی آن حذف شبکۀ راه¬های قدیم و متروک ماندن راه‌های کاروانرو و کاروانسراها به‌تدریج از اهمیت آن کاسته شد و به‌سرعت افول کرد.

در چندین متن تاریخی مربوط به دوره قاجار نام قلعه سفید ذکرشده که همه آن را قلعه‌ای متروکه و قدیمی ذکر کرده‌اند که نشان می‌دهد قلعه پیش از دوره قاجار آباد بوده است. ازجمله، علینقی حکیم الممالک از همراهان ناصرالدین‌شاه در اولین سفرش به خراسان در سال ۱۲۸۶ هجری قمری در کتاب «روزنامه سفر خراسان» قلعه سفید را دیده و در مورد آن چنین نوشته است: «پس از جعفرآباد به فاصله یک‌فرسنگ در زیردست جاده قلعه‌ای بلاسکنه است موسوم به قلعه سفید. این قلعه در تواریخ به دژ سفید معروف است و چون از محاذات او بگذرند تا جاجرم دیگر آبادی و قلعه‌ای مشهود نیست…». همچنین میرزا حسن خان اعتمادالسلطنه در کتاب مطلع الشمس به هنگام همراهی ناصرالدین‌شاه در سفر خراسان می‌نویسد: «…از حوض جاجرم که یک‌فرسخ طی مسافت نمودند در طرف دست راست دور از خط راه قلعه موسوم به قلعه سفید است که حالا بایر است.» بنابراین آنچه مسلم است قدمت اثر حداقل به دوره قاجار بازمی‌گردد. وجه‌تسمیه اثر به نام قلعه یا دژ سفید روشن نیست، ولی با توجه به اینکه قلعه در میانه دشت به رنگ سفید از دور پدیدار است، شاید بتوان وجه‌تسمیه قلعه را همین موضوع دانست.

قلعه‌های کشاورزی مربوط به‌نظام ارباب‌ورعیتی مدت‌ها از عناصر اصلی روستاهای ایران بوده‌اند و نه‌تنها رایج‌ترین شکل زمین‌داری را تشکیل می‌داده، بلکه شاکله‌ی اصلی نظام اجتماعی-اقتصادی مملکت را هم‌شکل می‌دادند که باعث می‌شد قدرت و ثروت در دستان درصد محدودی از جمعیت یا همان اربابان متمرکز شود (Dandamaev and Lukonin ۱۹۸۹؛ Lambton ۱۹۵۳). قلعه سفید نیز از این قاعده مستثنا نیست و بررسی منابع تاریخی، تحقیقات مردم شناختی و نیز بررسی وضعیت پلانی-متری قلعه همین موضوع را تایید می‌کند.

بر این اساس این قلعه تاریخی یک قصبه یا آبادی بارودار مربوط به خوانین و زمین‌داران بزرگ در منطقه جاجرم است که پیش از دوره قاجار احداث‌شده و پس از مدتی متروک ماندن در دوره قاجار، درنهایت در دوران پهلوی اول با لایروبی و دایر کردن قنوات و توسعه کالبدی دوباره مورداستفاده قرارگرفته است. این قلعه پس از تصویب قانون اصلاحات اراضی و بروز انقلاب سفید متروک شد و به دلیل ترمیم نشدن و رها شدن به‌سرعت دچار زوال و فرسایش شد.

ازنظر معماری، شکل اصلی قلعه متشکل از یک فضای مستطیل منظم به ابعاد ۷۵ در ۱۱۵ متر است که در جهت شرقی-غربی با انحراف حدود ۳۵ درجه ساخته‌شده است. در چهارگوش و امتداد دیوارهای قلعه یازده برج مدور ساخته‌شده است: این‌ها عبارت‌اند از پنج برج در امتداد ضلع‌های بلند و یک برج در میانه ضلع کوتاه که در مقابل آن دروازه قلعه در ضلع مخالف در دیوار شرقی ساخته‌شده است. دروازه اصلی قلعه با درب چوبی بزرگ دو لته در وسط دیوار ضلع شرقی قرار و در امتداد آن در محور جنوب شرقی-شمال غربی کوچه/معبری تا انتهای قلعه کشیده شده است. در طرفین این معبر چندین واحد مجزا قرار دارد که بخش‌های مختلف داخلی ازجمله انبارها، واحدهای کارگاهی، مسجد/نمازخانه، باره بند و طویله‌ها، اتاق‌های دهقانان، اتاق نماینده ارباب یا مباشر، واحدهای خصوصی ارباب و سایر بخش‌ها را تشکیل می‌دهند. بیشتر این واحدها با الگوی «حیاط مرکزی» ساخته‌شده و باوجود شباهت کلی در پلان، ازنظر اندازه و جزییات باهم فرق دارند. پس از گذر از دروازه در سمت چپ معبر نمازخانه/مسجد قلعه قرارگرفته که ۴۳/۶۲ مترمربع مساحت دارد. مقابل مسجد تعدادی از واحدهای دهقانی در اطراف حیاط مرکزی ایجادشده‌اند. در پشت این مجموعه مسکونی دهقانی، در سمت راست خیابان/معبر، شش اتاق باریک و کشیده مستطیلی به طول ۵۰/۸ در ۹۰/۲ متر قرارگرفته که واحدهای کارگاهی ازجمله کارگاه پارچه‌بافی بوده‌اند.

در دوره پهلوی حاج علی‌اکبر جاجرمی با تملک قلعه و اراضی کشاورزی اطراف، به توسعه قلعه اقدام نموده و بخش‌هایی به قلعه اصلی افزود.

در فاصله ۲۰۰ متری جنوب شرق قلعه، گورستان ساکنین قلعه قرار دارد که سنگ‌قبرهای تعدادی هنوز حفظ‌شده و اغلب تاریخ‌ها مربوط به دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ شمسی است که آخرین مرحله اقامت در قلعه سفید را نشان می‌دهد.

از نکات قابل‌توجه در مجموعه قلعه سفید وجود یک کوره آجرپزی در فاصله ۳۰۰ متری شمال شرق ارگ است، پلان کوره متشکل از یک فضای مستطیل شکل میانی (قمیر) که دو فضای کوچک‌تر بافرم مربع (آتشدان) بر میانه طول‌ها آن واردشده و در مجموعه یک چلیپا را شکل می‌دهند. کوره یادشده توسط حاج علی‌اکبر جاجرمی و به‌منظور تهیه آجر موردنیاز جهت احداث ساختمان اربابی و تولید تنبوشه‌های سفالی انتقال آب ساخته‌شده است.

قلعه سفید با شماره ۳۱۷۲۹ در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است.

منبع: میراث آریا

مکتب‌خانه، شیوه سنتی آموزش در سمنان دوره قاجار

در برخی مواقع ساختمان‌های اختصاصی به این منظور ساخته می‌شد. در این صورت چند ملا و هر کدام  در حجره خاص خود تدریس می‌کرد. در اولین روز ورود کودک به مکتب‌خانه، پدر یا مادر، مقداری شیرینی برای ملای مکتبی می‌بردند. مکتب‌خانه‌ها در اوایل دوره پهلوی اول نیز با پابرجا بودند. مکتب‌خانه‌ها نه شرایط بهداشتی درستی داشتند و نه  برنامه تحصیلی یکسان.

مکتب‌دار بنا بر دانش خود به کودکان خواندن سوره‌های کوتاه قرآن، اخلاقیات، شرعیات، الفبا و کتاب‌های گوناگون از قبل امیر ارسلان نامدار می‌آموخت. اکثر بچه‌ها از هشت، نه سالگی به مکتب می‌رفتند. مدت تحصیل در مکتب‌خانه حداکثر چهار سال بود، در سال چهارم کودک می‌توانست کتاب امیر ارسلان را بخواند. ملای مکتب، برای دختران، زن بود که او که به او «ملاباجی» گفته می‌شد. ملای مکتب برای پسران مرد بود که به او «اَملا» گفته می‌شد. در مکتب‌خانه بچه‌ها روی زیلو می‌نشستند ولی فرزندان اعیان و متمولین روی نمدی که با خودشان می‌آورند می‌نشستند. کودک می‌بایست ناهار خود را به همراه می‌آورد. در زمستان هر کدام یک منقل گِلی و یک کیسه کرباسی محتوای زغال با خود می‌آوردند تا خود را گرم کنند. بعد از آموزش الفبا، نوبت آموزش حروف ابجد بود. هر یک از حروف ابجد نماینده عددی است. درس ریاضی و آموزش اجزای ریال، اوزان مثل «یک من» که خود شامل «من تمام» و «من ری» و «من تبریز» یا سیر یک مثقال نیز آموزش داده می‌شد.

شهریه که «حق الحجره» هم گفته می‌شد، برای بچه‌های کوچک ماهی دو قران و برای بچه‌های بزرگ ماهی سه قران بود. هر سوره‌ای از قرآن را که بچه یاد می‌گرفت، پدر یا مادر کودک برای ملا یا ملاباجی انعام می‌بردند. ملای مکتب به کودک می‌گفت که آن سوره را برای بی‌بی، عمه، خاله و… بخواند. آنان نیز در حد وسع خود هدیه‌ای مثل چارقد، پارچه، جوراب، شیرینی و پول برای ملاباجی و کلاه، جوراب پشمی، دستکش و پیراهن برای ملای مکتب می‌بردند. در مراحل اولیه مکتب‌خانه که بچه‌ها کوچک بودند، پسرها و دخترها باهم درس می‌خواندند. پسرها جلو و دخترها عقب می‌نشستند. وقتی اَملا وارد جلسه درس می‌شد روی تشکچه خود می‌نشست و ترکه‌ای هم به دست می‌گرفت. اول صبح شنبه تمام بچه‌ها باید ازنظر نظافت و بهداشت مورد بازدید قرار می‌گرفتند. بچه‌ها یکی یکی می‌آمدند و خودشان را به اَملا معرفی می‌کردند و اَملا می‌دید که موی سرشان را کوتاه کرده‌اند، ناخن انگشت‌های دست و پا را گرفته‌اند، لباسشان را تمیز کرده‌اند، اگر هر کدام از این کارها را انجام نداده بودند به جرم تمرد، برای هرکدام یک چوب به کف دست آن‌ها می‌زد. تنبیه اَملا گاهی به قدری شدید بود که کودک را از آمدن به مکتب‌خانه فراری می‌داد.

 مبصر یا خلیفه

در مکتب‌خانه شاگردی که بهتر درس می‌خواند و صدایش برای قرائت قرآن خوب بود، خلیفه یا مبصر می‌شد. خلیفه کارش حضور غیاب بچه‌ها بود. همچنان گزارش شلوغ‌کاری بچه‌ها. گاهی نیز با نظر ملا به بچه‌های تازه وارد درس می‌داد.

فلک کردن

 ملا یک روز درس می‌داد و یک روز بعد درس داده شده را پس می‌گرفت. اگر بچه‌ای درسش را یاد  نگرفته بود، او را با همان چوب تنبیه می‌کرد ولی اگر کودک چندین بار از درس خواندن طفره می‌رفت او را فلک می‌کرد. البته از فلک بیشتر برای رعب و وحشت استفاده می‌شد.

لوح حلبی

 در مکتب‌خانه از کاغذ خبری نبود، بچه‌ها مشق خود را روی لوح حلبی می‌نوشتند. در سمنان در ساله‌ای ۱۳۰۴ -۱۳۰۳ لوح از تکه‌ای، حلب یا آهن سفید بود که با مرکب بر روی آن می‌نوشتند. ملا پس از دیدن، روی آن را با صابون قرمز خط می‌کشید و سپس بچه‌ها لوح را لب حوض برده و آن را می‌شستند و دوباره استفاده می‌کردند.

خوشحالی روز تعطیلی مکتب

روز جمعه مکتب تعطیل بود، به همین جهت بعضی بچه‌ها از روز چهارشنبه فکر جمعه بوده و خوشحالی می‌کردند و در غیاب ملا هم‌نوا و یکنواخت می‌خواندند: چهارشنبه روز فکر است، پنجشنبه روز ذکر است،جمعه روز بازی، شنبه شوم ناراضی.

 کودکان بعد از گذراندن درس کلاس چهارم

دخترها در خانه و در امور خانه‌داری به مادران خود کمک می‌کردند و پسرها روانه بازار کار می‌شدند.

زنان مکتب‌دار سمنان

مولود درویشیان

مولود درویشیان از ملاباجی‌های منطقه ناسار بود که منزل نسبتاً بزرگی در کهنه دژ و جنب حمام قلی داشت که شامل چند بهار خواب می‌شد. در ضمن شاخه‌های انگوری که در حیاط کاشته شده بود، برای بچه‌ها زیبا و دلنشین بود.

ملاباجی خانه‌زر

ملاباجی خانه زر، زنی بسیار سخت‌گیر و بداخلاق بود. منزلش در نزدیکی تکیه ملاقزوینی و مکتب او قسمتی از پشت‌بام خانه‌اش بود. نامبرده با کوچک‌ترین خطای بچه‌ها، آن‌ها را فلک می‌کرد یا اینکه در اتاقک کثیف کوچکی که جای مرغ و خروس بود زندانی می‌کرد.

سیده زبیده بیگم میرترابی

 منزل سیده زبیده بیگم میرترابی در تکیه ملاقزوینی بود و تنها زندگی می‌کرد. اکثر اهالی محل به منزل نامبرده رفت و آمد داشتند. او در عنفوان جوانی موقع رفتن به زیارت امامزاده اشرف سمنان، در چاهی سقوط کرده و قطع نخاع شده بود و تا آخر عمر زمین‌گیر بود. با وجود این هرگز از آموزش مبانی دینی به بچه‌ها دست نکشید. در حال حاضر هر یک از شاگردان او اعم زن و مرد در سنین بالا به سر می‌برند و پست‌های مهمی دارند.

 سایر ملاباجی‌ها

دیگر زنان ملاباجی عبارت بودند از: ملا فاطمه رجبی، ملاباجی میرحسینی، ملاباجی آلبویه.

مردان مکتب‌دار

ملا امان‌الله رهبر

ملا امان‌الله رهبر، معروف به ملا امان در سال‌هایی که هنوز آموزش و پرورش به شکل امروزی وجود نداشت، در یکی از اتاق‌های خانه مسکونی خود که در محله کهنه دژ پایین، کوچه آلبویه و در انتهای یک دالان قرار داشت، به شاگردان خود درس خواندن و نوشتن می‌آموخت. تا اینکه وزارت فرهنگ شکل گرفت و او برای تدریس به دانش‌آموزان استخدام شد و ۱۲ سال در این سمت خدمت کرد.

 ملاحسن سمنانی

ملاحسن سمنانی مکتب‌دار و مدرس معروف سمنان در یک قرن پیش می‌زیسته و بسیاری از بزرگان در حوزه درسی او به کسب فیض پرداختند. ملا حسن سمنانی طبع شعر نیز داشته و مدایحی نیز سروده است.

ملا علی‌رضا شیوایی

ملا علی‌رضا شیوایی در تعلیم و تربیت سه نسل گذشته سمنان سهم به سزایی داشته است. برخی از بزرگان علم و ادب سمنان در مکتب‌خانه او واقع در ضلع جنوبی مسجد سلطانی درس خوانده و تربیت شدند و از معارف قرآنی و دینی او بهره بردند. او در عنفوان جوانی، محضر حاج ملاعلی حکیم الهی سمنانی را درک کرده و به اندازه وسع و طاقت علمی خود، بهره‌ها برده است. همچنین در جلسات درس و بحث علمای سمنان مخصوصاً مرحوم حاج عبدالعلی حکیم الهی،آیت‌الله حائری مازندرانی، آیت‌الله فیض سرخه‌ای شرکت می‌کرد.

حاجی شیخ فضل‌الله محقق

حاجی شیخ فضل‌الله محقق در میانه بازار بالای سمنان، در یک مسجد کوچک که هنوز وجود دارد در بعد از ظهرها به آموزش صرف و نحو زبان عربی و قرائت صحیح قرآن مشغول بود. او انسانی خوش‌ذوق و شوخ‌طبع بود و به همین جهت مکتبش پر رونق بود.

ملا عبدالعلی رهبر

ملا عبدالعلی رهبر علاوه بر مکتب‌داری در ایام محرم در مسجد سلطانی تعزیه می‌خواند و با اسب دور حوض می‌چرخید و جولان می‌داد.

سایر ملاها

حاج ملاهادی رهبر، حاج آقا محمد تشرعی از زاوقان، حاج ملا حسین دامغانی از کوشمغان.

* گزارش از محمد عموزاده، پژوهشگر فرهنگ عامه استان سمنان

سرگذشت عمارت عالی قاپوی تبریز

کلاه‌فرنگی

پیش از ادامه سخن به تعریف اصطلاح «کلاه‌فرنگی» می‌پردازیم. عمارت کلاه‌فرنگی نوع خاصی از معماری است که در اشکال مختلفی ساخته شود. اغلب ساختمان سبک و گاه تزئینی است که در میان باغ یا پارک به‌عنوان تفریحگاه‌هایی برای کارهای تفریحی یا سرپناه ساخته می‌شود. بنا با گنبدی شبه مخروط و یا اتاقکی مسقف برای فروش روزنامه و اغذیه نیز هست.

سرگذشت عمارت عالی قاپوی تبریز

عمارت عالی‌قاپو در عهد قاجار و توسط نجف قلی خان، پسر مرتضی‌قلی خان دنبلی ساخته و به آن عالی‌قاپو گفته شد.

سپس هنگام ولیعهدی ناصرالدین میرزا به تقلید از کاخ شمس‌العماره تهران نام شمس‌العماره گرفت.

درزمان مظفرالدین شاه تعمیرات کلی و اساسی در آن به عمل آمد و در پشت آن یعنی قسمت شمال باغ عالی‌قاپو، عمارت حرمخانه احداث شد. کوی حرم‌خانه از معروف‌ترین و قدیمی‌ترین کوی و برزن‌های تبریز است که درب خروجی عمارت عالی‌قاپوی تبریز یا شمس‌العماره برای حرم شاهی از سمت شمالی آن، درب تاریخی باغمیشه، مغازه‌های مجیدالملک و عمرمغازالاری در آن وجود داشت و امروزه دنباله‌ی بازار کفاشان در جهت شرقی از کوی حرم‌خانه آغاز می‎شود.

کوی حرم‌خانه

کوی حرم‌خانه از روزگاران قدیم، محله اعیان و ارباب‌نشین تبریز بوده و است و علما، بزرگان، بازرگانان و زعمای قوم در این محله ساکن بودند.

عالی قاپوی تبریز سه درب بزرگ ورودی داشت. درب اول برای ورود ولیعهدهای قاجار و کارکنان دولتی، درب دوم از سمت شرقی برای ورود عموم مردم به‌خصوص در ایام ماه محرم و برگزاری مراسم عزاداری در حضور ولیعهد و درب سوم درب حرم‌خانه بود که حرم شاهی و افراد خاندان ولیعهد از این درب رفت‌وآمد داشتند. روزگاری نه‌چندان دور و نزدیک به صدسال پیش، کوی حرم‌خانه بهترین و جالب‌ترین مکان برای گردش و گذراندن اوقات فراغت مردم تبریز بود و پاتوق عده‌ای از روشنفکران شهر محسوب می‌شد.

پس از انقراض سلسله قاجار مجموعه عالی‌قاپوی تبریز مقر والی و استاندار آذربایجان شد.

روند تخریب عمارت عالی‌قاپو

در سال ۱۳۱۲ شمسی هنگام استانداری ادیب‌السلطنه سمیعی، در این کاخ آتش افتاد و قبه و قسمت فوقانی آن‌که شاهکاری از هنر معماری دوره زندیه و قاجاریه محسوب می‌شد از بین رفت. گفته می‌شود که حتی به ادیب‌السلطنه تهمت می‌زدند که خود به خاطر کینه‌توزی نسبت به حکومت قاجار عمداً این کار را کرده است.

فردای آن روز ترانه و تصنیف حزن‌انگیزی به این مضمون ساختند:

الینده لاله گئتمه خیاله/ اوت توتوب یانوب شمس‌العماره.

این تصنیف سال‌ها بر سر زبان عوام بود و به ادیب‌السلطنه استاندار تهمت می‌زدند که خود عملا این کار را کرده است.

در این حادثه کتابخانه‌ی غنی، ارزشمند و بی‌بدیل آن نیز به تلی از خاکستر تبدیل شد. یک سال بعد سیلی عظیم قسمتی از باقیمانده عمارت مزبور را خراب کرد. این کاخ خسارت فراوان دید و بخشی از طاق‌های آن فروریخت.

سرانجام باقی‌مانده عمارت و اتاق‌های آینه‌کاری شده و نقاشی شده‌ی عالی‌قاپوی تبریز در سال ۱۳۲۶ هنگام استانداری علی منصور به‌کلی تخریب و در جای آن ساختمان جدید استانداری بنا شد که در سال ۱۳۳۳ شمسی عملیات ساختمانی آن پایان یافت. در این ایام تمام درختان بلند و کهن‌سال و بی‌نظیر عالی‌قاپو نیز در هنگام تجدید بنا قطع شد.

علی منصور نیز مانند ادیب‌السلطنه سمیعی به اتهام انهدام یک بنای زیبای تاریخی سرزنش شد. عده‌ای از محققان عقیده دارند که عالی‌قاپو اصفهان را از روی نقشه عمارت عالی قاپوی تبریز ساخته‌اند؛ زیرا این عمارت قبلاً در زمان شاه‌عباس اول نیز وجود داشت.

بعدها در بخش غربی عالی‌قاپو یا استانداری امروزی، ساختمان شعبه مرکزی بانک ملی ایران احداث شد. در سال ۱۳۴۸ نیز عمارت حرم‌خانه در شمال شرقی استانداری تخریب و عمارت امروزی فرمانداری بنا شد.

کاخ استانداری آذربایجان شرقی

عمارت فعلی استانداری در میدان شهدا به دلیل گذشت افزون بر هشت دهه از ساخت آن امروزه به یکی از نمادهای کهن شهر تبریز تبدیل‌شده است. دقیقاً بر روی کاخ عالی‌قاپوی تبریز بناشده است.

زمانی که از درب اصلی این بنا وارد می‌شویم حیاطی بزرگ و فضای سبز بسیار دل‌انگیزی می‌بینیم. پس‌ازآن در عمارت موزه هدایا را می‌بینیم؛ موزه‌ای دربرگیرنده هدایایی که از سوی سفرا و وزرای کشورهای مختلف به استانداران مختلف این خطه اهدا شده است. این بخش در زمان استانداری استاندار بیگی به این موزه تغییر کاربری داده شد.

دیوارهای این عمارت تاریخی، رازهای سربه‌مهر زیادی دارد؛ زیرا شاهد وقوع اتفاقات گوناگونی در خطه آذربایجان به‌ویژه از سوم شهریور ۱۳۲۰ شمسی به این‌سو بوده است.

عمارت استانداری آذربایجان شرقی اتاق‌های متعددی دارد که دو سالن بزرگ آن به دلیل میزبانی از هیئت‌های داخلی و خارجی برای دیدار با نفر اول حوزه تصمیم‌سازی استان از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. از نکات جالب‌توجه درباره تاریخچه این ساختمان تاریخی می‌توان به میز استاندار اشاره کرد که چهره‌های متعددی در طول این سال‌ها به خود دیده است.

منبع: میراث آریا

برج قلعه خمیر، بازمانده قلعه‌ای به‌سبک اروپایی

سردر شمالی قلعه که اکنون در کنار کوچه تنگی متصل به شهر خمیر جای دارد، به‌صورت شکوهمندی از سنگ و گچ و به‌سبک قلعه‌های اروپایی ساخته‌شده است. در چهارگوشه قلعه چهار برج مدور بلند و مقتدر بناشده و بین هر دو برج یک برج کوتاه نیز ساخته‌شده است. در قسمت جنوب غربی قلعه خمیر، عمارت دوطبقه‌ای وجود دارد. در وسط قلعه و تقریباً در زیرزمین آن آب‌انباری (برکه) ساخته‌شده که هنوز باقی‌مانده است.

در قدیم این ساختمان و این قلعه کاربردهای نظامی داشته است و برای مقاومت در برابر مهاجمان هم از آن استفاده می‌شده است.

تاریخ بنا و وجه‌تسمیه

سدیدالسلطنه کبابی در کتاب بندرعباس و خلیج‌فارس در مورد قلعه خمیر می‌نویسد: «در خارج از شهر طرف شمال قلعه‌ای است و هنوز لیاقت تعمیر دارد. مربع الاضلاع است هر ضلع آن یک‌صد و پنجاه قدم می‌شود و در چهارگوشه قلعه چهار، برج مدور بناشده از جوانب اربعه فی‌مابین هر دو برج یک برج کوتاه بناکرده‌اند و در جنوب مغرب، عمارت مربع دوطبقه موجود و در وسط قلعه آب‌انبار بنا گذاشته‌اند و همه ابنیه قلعه از ساروج و سنگ است و سکنه آنجا گویند صدسال است این قلعه بناشده شاید ولات امامان مسقط در سنوات اجاره عباسی از دولت ایران بنا گذاشته‌اند و طرز این قلعه مانند قلاع لارک و قشم نیست.»

همچنین احمد اقتداری در کتاب آثار شهرهای باستانی و سواحل و جزایر خلیج‌فارس و دریای عمان در شرح قلعه خمیر می‌نویسد: «امروز به‌جز باقی‌مانده ویرانه دو سردر شمال و جنوبی و یک‌نیمه برج شرقی چیزی از آن باقی نمانده است. آب‌انبار مخروبه قلعه و عمارت سر در آن به‌صورت ویرانه‌ای باقی نمانده است. سردر شمالی قلعه که اکنون در کنار کوچه تنگی متصل به آبادی خمیر وجود دارد و تقریباً در میان ضلع شمالی آن قرارگرفته به وضع شکوهمندی از سنگ و گچ و به سبک قلعه‌های اروپایی ساخته‌شده و تصور من آن است که برخلاف نوشته مؤلف کتاب بندرعباس و خلیج‌فارس این قسمت از قلعه و بخصوص برج‌های مدور دور طرف این مدخل بازمانده دوران پرتغالی یا هلندی است، بدیهی است چند بار مرمت‌شده و در زمان عمال ولات مسقط که این نواحی را به اجاره داشته‌اند و بیش از آن به روزگار نادرشاه و کریم‌خان زند هم برای قلعه داری تعمیر و ترمیم‌شده است.»

این بنا دارای چهار برج مدور بزرگ در چهارگوشه و چهار برج کوچک در میانه هر ضلع بود. دو سر در اصلی داشت؛ یکی به سمت شمال و دیگری به‌سوی جنوب. قلعه از چندین بخش تشکیل می‌شد:

– ساختمان دوطبقه‌ای در جنوب غربی، محل اسکان نیروها و محافظان قلعه که تعداد آن‌ها به ۲۰ نفر می‌رسید.

– آب‌انبار وسط قلعه برای ذخیره‌سازی آب موردنیاز

– کاروانسرای کوچک میان قلعه که قدمت آن به دوره صفویه می‌رسید.

– خندق دورتادور قلعه که برای دفاع از آن در برابر شورش مردم محلی و حمله راهزنان استفاده می‌شد.

در این بنا همچون دیگر سازه‌های این محل از سنگ و ساروج برای ساخت استفاده‌شده است.

برج قلعه خمیر دارای پلانی مدور به قطر ۶.۴۰ متر، بلندی ۷.۸۰ متر است که ضخامت دیوار آن ۵۰ سانتی‌متر است. در ضلع جنوبی بنا پلکانی جدید احداثی جهت صعود به درون قلعه قرار دارد که این پلکان به دوشاخه جنوب غربی و جنوب شرقی تقسیم‌شده و به‌وسیله پلکانی مرکزی به درگاه بنا و سپس درون برج راه دارد. درگاه بنا با طاق هلالی به بلندی ۱.۹۰ متر و پهنای ۷۰ سانتی‌متر است. درون برج دونیم ستون مربع شکل در جهات شمال و جنوب نگهداری تیر چوبی سقف وجود دارد. تعداد سه طاقچه بزرگ با طاق هلالی به بلندای ۱۲۰ سانتی‌متر و پهنای ۴۵ سانتی‌متر و سه طاقچه کوچک با طاق هلالی به بلندی ۵۰ سانتی‌متر و پهنای ۴۰ سانتی‌متر تعبیه‌شده است. ۱۲ تیرکش نیز در برج تعبیه‌شده که در دو جهت قابل هدف‌گیری است.

در شمال غربی درون برج به‌وسیله پلکانی چوبی متصل به ستون و دیوار برج به بام برج راه دارد در سطح بام برج ارتفاع دیواره آن ۲ متر است و دارای طاقچه و تیرکش است.

برج قلعه خمیر هیچ‌گونه تزییناتی ندارد و مصالح به‌کاررفته در آن سنگ‌های بی‌شکل، سنگ‌های مرجانی همراه با ملات ساروج است که از مصالح اصلی بنا است. همچنین از گچ محلی برای روکش کردن برج استفاده‌شده است.

پوشش سقف به‌وسیله چندل (چوب‌های محلی) و حصیر ساخته‌شده که به‌وسیله کاه و گل در سطح بام‌اندود شده است.

بنای کنونی قلعه خمیر در اوایل دوره قاجاریه مورداستفاده قرار می‌گرفته است و با توجه به موقعیت بندر خمیر که در دوره‌های قبل از قاجاریه داشته است به دلیل برخوردهای نظامی که در این محل اتفاق افتاده است این قلعه چندین بار مرمت و بازسازی‌شده است. برج خمیر در سال ۱۳۸۴ به شماره ۱۳۸۳۱ در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است.

منابع:

– فرهنگ جغرافیایی استان هرمزگان، آبادی‌های استان هرمزگان – شهرستان بندرعباس

– سید السلطنه، کبابی، خلیج‌فارس و بندرعباس، ۱۳۶۳، تهران، دنیای کتاب

– اقتداری، احمد، آثار شهرهای باستانی سواحل و جزایر خلیج‌فارس و دریای عمان، ۱۳۷۵، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی: روایت

 

* گزارش از عباس نوروزی، معاون میراث‌فرهنگی استان هرمزگان

دژ ناشناخته صعلوک، بر فراز تاریخ خراسان شمالی

این دژ تاریخی در بخش شمال غربی دشت اسفراین، دریکی از دره‌های باریک جبهۀ جنوبی کوه سالوک به نام دره زاری قرار دارد. قلعه بر روی یک برون‌زد صخره‌ای بسیار مرتفع و غیرقابل نفوذ در ۴ کیلومتری شمال روستای زاری از توابع دهستان دامن‌کوه شهرستان اسفراین واقع‌ شده است. این بخش از ارتفاعات در پهنۀ منطقۀ حفاظت‌شدۀ سالوک قرار دارد و ازنظر حیات‌وحش و رویش گیاهی پوشش مناسبی دارد و زیستگاه پرندگان و حیوانات بسیاری همچون آهو، قوچ و میش است. همچنین گونه‌های مختلف گیاهان، درختان و درختچه‌ها مانند ارس، سرو کوهی، زرک/ قره‌میغ، آلوچه وحشی، ریخوک، زالزالک، نسترن وحشی، افرا، کرکو، گز، انجیر و گردو در دره‌ها و ارتفاعات منطقه یافت می‌شود.

درون قلعه مجموعه‌ای از ساختمان‌های فروریخته و درهم‌شکسته است، ولی با توجه به وسعت بیش از یک هکتاری مجموعه (۱۲هزار و ۶۰۰ مترمربع) منطقاً می‌توان تصور کرد که در آن دست‌کم ۵۰ اتاق کوچک، انباری و مخزن آب وجود داشته است.

احتمالاً محل اقامت فرمانده قلعه در مرتفع‌ترین بخش صخره، در منتهی‌الیه شرقی قلعه قرار داشت و برج‌ها و استحکامات بخش غربی برای سکونت نگهبانان و سایر افراد پادگان استفاده می‌شد و در بخش‌های میانی اتاق‌های کوچک متحدالشکل و نیز چند مخزن نگهداری مایعات وجود دارد که می‌توانسته‌اند در آن آب، شراب، عسل یا اقلام مشابه را ذخیره کنند.

در پای دیواره جنوبی صخره و در دره‌های باریک و عمیق رودی جریان دارد که بی‌تردید شبکه آب قلعه به آن وابسته بوده و منبع اصلی تأمین آب ساکنین قلمداد می‌شده و آب‌انبارها را با آب آن پر می‌کرده‌اند. قلعه ازنظر معماری با ترکیب دیوار سنگ‌چین و ملاط ساروج، آجر و تراش صخره‌ها ساخته‌شده و نقشه آن کاملاً از وضعی پستی‌وبلندی و شیب صخره پیروی می‌کند.

در این قلعه از رخساره‌های طبیعی و محیط فیزیکی به کامل‌ترین و صورت و بهترین مزیت استراتژیکی بهره‌گیری شده، به‌نحوی‌که بی‌درنگ احساس قدرت و صلابت را به انسان القاء می‌کند. تنها یک نقطه ضعیف در ساختار طبیعی قلعه در برابر حملات دشمن وجود دارد و آن در صخره‌های شیب‌دار شمالی است که امروزه باوجود ریزش و تخریب استحکامات روی شیب آن بازهم به‌راحتی دست‌یافتنی نیست و اگر باروبندی شود کسی را یارای درنوردیدن آن نیست. با وجود این اگر هم‌زمانی قلعه به مدد تجهیزات نظامی همچون منجنیق، دژ کوب و سنگ‌اندازهای مهیب (که مغولان پیوسته از آن بهره می‌بردند) تسخیرشده باشد، باید از همین دامنه شمالی بوده باشد.

مجموعه استحکامات، فضاهای مسکونی و انباری قلعه بر روی شیبی در امتداد شرق به غرب ساخته‌شده‌اند، در پایین‌ترین بخش شیب، در منتهی‌الیه غربی یک فضای مستطیل شکل به طول ۱۷ متر و عرض ۷ متر وجود دارد که با چهار برج مستحکم در دیواره غربی پشتیبانی می‌شود و باوجودی اینکه دیوار بنادر بخش غربی ۲۱۰ سانتی‌متر ضخامت دارد، ولی به دلیل قرار داشتن درشیب، برج‌های نگه‌دارنده به آن اضافه‌شده است.

این برج‌ها که اکنون ۵ متر از ارتفاع آن‌ها سالم باقی‌مانده، توپر هستند و با توجه به باریک شدن آن‌ها در قسمت فوقانی فضای داخلی و مورداستفاده نداشته و فقط به دلایل زیبایی‌شناختی با این شکل ساخته‌شده‌اند، دیواره‌های شمالی و جنوبی این فضا با توجه به اینکه عمود بر شیب ساخته‌شده، ضخامت کمتری دارند و دیواره شرقی آن در صخره تراشیده شده است، این بخش از قلعه به‌واقع برجسته‌ترین و سالم‌ترین بخش باقی‌مانده در مجموعه است و به‌غیراز یک گودال بزرگ حفاری قاچاق و تخریب بدنه یکی از برج‌ها به دست حفاران قاچاق آسیب جدی به آن وارد نشده است.

صعلوک کلمه‌ای عربی به‌معنای دزد است و در بوستان سعدی به معنی درویش هم آمده است. برهان قاطع سالوک را دزد و راهزن می‌داند ولی باید فارسی صعلوک باشد که درویشان و تهی‌دستان عرب را بدان نام خوانند و گروهی از فقرای عرب بودند که راهزنی می‌کردند و می‌گفتند ما حق خویش از قبل عطایای مسلمین برگیریم و هرچه راهزنی می‌کردند می‌گفتند سلطان را خبر کنید که فلان مبلغ‌ها را صعلوکان گرفته‌اند. المنجد گوید: «صعالیک العرب لصوصهم و فقرائهم» و ازقضا سالوک نیز به همین معنی است و چنانکه صاحب برهان پنداشته دزد و خونی و رهزن نیستند بلکه فقرایی بودند که گرد هم آمده و به نام اخذ حق خود از بیت‌المال احیاناً به راهزنی و طغیان مشغول می‌شدند.

قلعه صعلوک نمونۀ برجسته‌ای از معماری نظامی است که موضع استراتژیک آن و استفادۀ ماهرانه از منابع طبیعی، علیرغم موقعیت دشوار و صعب‌الوصولش، آن را از داشتن مواد و ذخایر غذایی و آب مطمئن می‌ساخت و به‌این‌ترتیب می‌توانست ماه‌ها و حتی سال‌ها در برابر محاصرۀ طولانی دشمن مقاومت کند.

این بنای تاریخی در اصل به‌عنوان مکان نیایشی (آتشکده/آرامگاه) عملکرد داشته است که به دلایلی جایگاه خود را در بین مردم محلی ازدست‌داده و به فراموشی سپرده‌ شده است. پس‌ازاین بنا مورد بی‌توجهی واقع‌شده و از گزند آسیب‌های روزگار در امان نمانده و به‌شدت تخریب‌ شده است.

بنای تاریخی قلعه صعلوک با شماره ۲۹۴۳۳ در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است.

منبع: میراث آریا

قوهیجان روستای پلکانی طارم

قوهیجان نام روستایی، بکر، زیبا در شهرستان طارم، بخش مرکزی دهستان درام و در غرب و جنوب غربی روستای نوکیان واقع‌ شده است. این روستا حدوداً بیست کیلومتر با شهرستان طارم فاصله دارد.

نام این روستا در زبان محلی تاتی گجوُݩ یا قُجون تلفظ می‌شود و بقعه متبرک امامزاده_اسماعیل علیه‌السلام در آن واقع‌شده است. این روستا را می‌توان به علت داشتن طبیعت بکر و بافت روستایی خشت و گلی و معماری پلکانی آن به‌عنوان یکی از مکان‌های دیدنی شهرستان طارم معرفی نمود.

اهالی خون‌گرم و مهمان‌نواز روستای قوهیجان از شیعیان اثنی عشری بوده که ارادتی خاص به اهل‌بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام دارند و هرساله در ایام شهادت سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام به نوحه‌خوانی و عزاداری و سینه می‌پردازند و این‌گونه ارادت خود را به اهل بیت علیهم‌السلام ابراز می‌کنند.

این روستا از جمله روستاهای پلکانی طارم است که دارای بافت ارزشمند خشت و گلی است و معماری خاص آن انسان را به یاد ماسوله و ابیانه می‌اندازد.

اهالی این روستا از طریق دامداری، کشاورزی و باغداری ارتزاق می‌کنند مردم این روستا درگذشته به‌صورت ییلاق و قشلاق زندگی می‌کردند که در تابستان‌ها در روستای کوهستانی با چشمه جوشان از دامنه کوه که در بالادست روستا قرار دارد و جویبار جاری از آن روستا را به دونیم تقسیم کره است و درختان مختلف سر به فلک کشیده و میوهای متنوع از جمله گردو، گلابی، سیب، سنجد و… زندگی می‌کردند و زمستان‌ها به روستایی گرمسیر سرخ سنگ در ۵ کیلومتری درام واقع است از راه کوهستانی و پیاده کوچ می‌کردند که این روستا بعد از زلزله سال ۶۸ کاملاً تخریب شد و در چند کیلومتر پایین‌تر بنا شد.

روستای قوهیجان یکی از روستاهای نادری است که دارای بهترین آب‌معدنی ناب است که به‌صورت خودجوش از دامنه کوه خارج واب مشروب روستا و حتی باغ‌های روستا را تأمین می‌کند اکثر افراد ساکن آنجا باهم قرابت دارند بزرگ‌ترین خاندان آن روستا باقری‌ها هستند که سال‌ها قبل عده‌ای ازآنجا کوچ کرده و در شمال غربی آنجا تشکیل روستایی به‌نام چنار داده و در آنجا ساکن شدند.

از آنجاکه عموم مردم این منطقه گله‌دارند همیشه یک‌طرف دادوستد آن‌ها با پشم، پنیر، روغن حیوانی و جوراب‌های پشمی است که زنانشان از پشم گوسفندان می‌ریسند و می‌بافند بافت جوراب‌های پشمین از قدیمی‌ترین دست بافته‌ها و هنرهای سنتی این منطقه است که هنوز هم ادامه دارد؛ و گاهی منبع درآمد مناسب برای خانوارها محسوب می‌شود؛ و در آنجا جوراب‌های متنوع و رنگارنگی بافته می‌شود. زنان روستا میراث دار هنرهای دستی و بومی این منطقه هستند، نقش‌مایه‌های جوراب‌های بافتنی نمود اشیا و عناصر طبیعی با فرم‌های پیچیده و ساده بوده و نمایانگر دیدگاه خلاقانه و تیزبین بافنده است. نقوش انسانی به‌ندرت در دست‌بافت‌ها دیده‌شده ولی نقش حیوانات و پرندگان و درختان و گیاهان کارکرد بهتری دارد. نخ ریسی و پشم ریسی توسط زنان به وسیله چرخ دستی چوبی یا دوک انجام می‌شود. بافتن کلاه پشمی، شال پشمی، انواع ژاکت پشمی برای افراد خانواده به وسیله مادر یا دختر انجام می‌شود.

با توجه به اینکه مردم روستا در قدیم به آباد کردن زمین اهمیت خیلی زیادی می‌دادند زمین‌های کشاورزی بسیار زیادی را آباد کرده‌اند. مزارع و زمین‌های کشاورزی روستا بسیار گسترده است و تا داخل روستا‌های اطراف نیز کشیده شده است. مردمان این روستا بسیار باهوش، با استعداد، زحمتکش، مهربان، دلسوز و میهمانواز هستند. مردم روستا برای حق نان ونمک احترام قائلند و احترام خاصی برای افراد مسن و بزرگتر از خود قائلند

روستای قوهیجان دارای امامزاده‌ای است به نام امامزاده اسماعیل (ع) که در ۳ کیلومتری این روستا قرار دارد و روستاهای اطراف به این امامزاده اعتقاد زیادی دارند. جاده قوهیجان به معابر مهمی مانند درام- ماسوله متصل شده است.

منبع: میراث آریا

موسیقی مقامی کتول از کهن‌ترین موسیقی‌های نواحی ایران

گلستان به دلیل هم‌جواری با برخی اقوام و طوایف داخلی و خارجی از فرهنگ‌های مختلفی تأثیر پذیرفته و به همین خاطر موسیقی این منطقه چه ازنظر ساختاری و چه ازنظر ویژگی‌های قومی پرتعداد و گوناگون است. در اشعار و ملودی‌های گلستان خصیصه‌های اقلیمی و طبیعی منطقه به‌وضوح دیده می‌شود و عناصر زنده و ملموس طبیعت، ناهمواری‌ها، کوه، جنگل، دریا، دام‌پروری و کشاورزی در هنرهای مختلف نمود دارد. گستردگی جغرافیایی گلستان، مقامات و ریزمقامات را با توجه به فرهنگ و موقعیت جغرافیایی منطقه، مشخص و مجزا کرده و هم‌جواری و اختلاط با قومیت‌های مختلف در موسیقی هر ناحیه تأثیر گذاشته است.

موسیقی کتولی به‌عنوان یک هنر ریشه‌دار، یکی از مهم‌ترین و کهن‌ترین موسیقی‌های نواحی ایرانی است که طی سال‌ها در این منطقه نواخته می‌شده و هم‌اکنون نیز ازجمله مقام‌های موسیقایی مهم کشور است که اساتید و هنرمندان بسیاری در معرفی و انتقال آن به نسل امروز نقش‌آفرینی کرده‌اند.

اساس و زادگاه موسیقی مقامی کتولی را بایستی در گویش، نوع زندگی و امرارمعاش اهالی جستجو کرد. گویش خود در ایجاد الحان موسیقایی نقش بسزایی دارد و موجب بروز لحن‌های خاص و متفاوت موسیقایی با سایر اقوام می‌شود؛ آن‌چنان‌که نوع زندگی و کار، نغمه‌های خاص خود را می‌طلبد. بنابراین مبنای موسیقی مقامی کتولی را باید در اقتصاد دامداری و گله‌داری و کشاورزی جست‌وجو کرد. مقام‌های کوچ، خالتاشی، شیردوشی در دامداری؛ پل بئیتن و بذرپاشی در کشاورزی همگی دلالت بر این واقعیت‌اند.

یکی از قدیم‌ترین سازهای منطقه کتول، ساز شمشاد است که تمامی دامداران و گله‌داران نواختن آن را می‌دانستند و آوازهایی را که به‌تدریج به بیدخوانی شهرت پیدا کردند چه در ایام چرای دام‌ها و چه در زمان استقرار در آرامه‌ای دامی زمزمه می‌کردند. بعدها با انتقال از مناطق کوهستانی به جلگه و دشت، موسیقی مقامی کتولی نیز به‌تبع، وارد فرآیند تازه‌ای شد.

موسیقی مقامی کتولی بر سه مقام بزرگ آوازی هرائی، راست مقام، کله‌کش استوار است. شاخه‌های فرعی ایجادشده از هر یک از مقام‌های اصلی را «ریز مقام» می‌نامند. همچنین مقام‌های اصلی نیز انواع مختلفی دارند که مطابق ذوق و سلیقه خنیاگران بومی ساخته و به‌تدریج تکامل‌یافته‌اند، آن‌چنان‌که هر یک خود به ۴ دسته بلند، کوتاه، دوبند و بلند کشیده تقسیم می‌شوند.

بخش‌های موسیقی مقامی کتولی

۱- موسیقی بی‌کلام: در این بخش آهنگ‌ها بر اساس داستان و یا روایتی رمزآلود پایه‌گذاری شده است، به‌گونه‌ای که بیان‌کننده موضوع و یا حس خاصی است. ورساقی، زارنجی، شترناز و… در زمره موسیقی بی‌کلام کتولی محسوب می‌شوند که به آن «مقام دانی» می‌گویند.

۲- موسیقی آوازی کتولی: هرائی‌ها، راست مقام‌ها، کله‌کش‌ها و ریزمقام‌ها از نمونه‌های موسیقی آوازی به شمار می‌آیند.

۳- موسیقی مجلسی: این موسیقی از تنوع خاصی برخوردار است و به زنان تعلق دارد (زنانه مقام) و در عروسی‌ها و شادمانه‌ها به کار می‌رود. از این نوع موسیقی می‌توان به موسیقی خواستگاری «ندمبه‌های ندمبه»، موسیقی نامزدی «انار تی تی»، موسیقی حنابندان و موسیقی‌های «شاه‌داماد» که در زمان حمام بردن داماد اجرا می‌شود و ریزمقام‌هایی مانند یارنارنجی‌خانم، لاره لاره اشاره کرد.

۴- منظومه‌ها: مشهورترین این منظومه‌ها عباس گالش، عباس مسکین و کافر مسلمان نام دارند. این منظومه‌ها بیشتر بیانگر دلیری، شجاعت و خاصه وصف حال عاشقان است.

۵- موسیقی عرفانی کتولی: اشعار عارفانه با نیایش در صفات ربوبی و نیز اوصاف معصومین و ائمه اطهار همراه است و بیشتر بدون ساز اجرا می‌شوند. حقانی، امیری، مناجات خوانی در این بخش قرار دارد.

معرفی قطعات موسیقی

سروانگ
در نی بید کتولی، نی‌نواز تحریری بلند و بی‌کلام با صدای اوج نی اجرا می‌کند که «سروانگ» می‌گویند. خواننده پس از سروانگ نی‌نواز، آوازی تحریری به‌عنوان پیش‌درآمد اجرا می‌کند که به آن «امان» می‌گویند.

الف – هرائی: مقام هرائی در اکثر موسیقی نواحی ایران کاربرد دارد؛ و وجه تشابه آن فریاد بلند در آوازخوانی است. در این مقام هر مصراع از دوبیتی با ادای کلمات سریع و کشش حرف‌ای i و یی و… در آخر هر مصراع و تحریرهای خاص به فرود ختم می‌شود.

ب – راست مقام: مقامی که در موسیقی کتولی آسان خوانده می‌شود؛ چون از تحریرهای کمتری استفاده شود.

ج – کله‌کش: در موسیقی کتولی به آوازهای بلند و کشیده گفته می‌شود. کله‌کش؛ اوج آوازهای کتولی است.

موسیقی مجلسی

زنانه مقام از تنوع بالایی در موسیقی برخوردار است و هر یک از رسوم مربوط به موسیقی مجلسی؛ از آغاز تا انتها؛ جز به‌جز؛ اشعار و موسیقی‌های خاص خود رادارند ازجمله مراسم خواستگاری، حنابندان، دوران نامزدی و… تمام مراحل در قالب شعر و موسیقی است.

موسیقی بی‌کلام

این نوع موسیقی که بر اساس داستان و یا روایتی پنهان ساخته‌شده؛ موضوع و یا حس خاصی را شامل می‌شود. ورساقی، زارنجی، شترناز، یارخدیجه و اسماعیلخوانی از گروه موسیقی بی‌کلام به شمار می‌آیند.

منظومه‌ها

منظومه‌ها بیان‌گر دلیری‌ها؛ شجاعت‌ها و زبان حال عاشقان است؛ و بخش عظیمی از موسیقی کتولی را به خود اختصاص داده است. از مهم‌ترین این منظومه‌ها می‌توان به عباس‌گالش، عباس مسکین، کافر مسلمان، دختر و چوپان و… اشاره کرد.

حقانی

یکی از ریشه‌ای‌ترین نمونه‌های موسیقی آوازی جنوب البرز به شمار می‌آید. اشتیاق اهالی کتول شهر به استفاده از حکیمانه‌ترین مضامین موسیقی؛ تعمیق و ژرفا بخشی به دیدگاه‌های باطنی و هستی شناسانه است. درخشندگی و قابلیت والا در موسیقی کتولی سبب تبدیل اشعار حقانی به مضامین و اشعار کتولی شد.

نوروزخوانی

نوروز خوانی از آیین‌های کهن ایرانی به شمار می‌آید. مضامین اشعار آن در ستایش پروردگار، مدح شاهان، امیران و توصیف بهار و جلوه‌های آن بود. این بهار خوانی که با شعر، موسیقی و آواز همراه بود، درواقع سنت پیشواز بهار محسوب می‌شد. بهار خوانان هم‌چنین با تکریم صاحبان منازل از آن‌ها درخواست صله می‌کردند.

برخورداری از بخش‌های متنوع شامل موسیقی بی‌کلام، موسیقی آوازی، موسیقی مجلسی، منظومه‌ها، موسیقی عرفانی از یک‌سو و همچنین تنوع در مقام‌ها و ریز مقام‌ها، گوناگونی در اجرای موسیقی، کاربرد انواع سازها ازجمله نی، دوتار، دایره و… از مهم‌ترین ویژگی‌های منحصربه‌فرد موسیقی مقامی کتول است که نظر مثبت کارشناسان شورای ملی میراث‌فرهنگی ناملموس را برای ثبت ملی این اثر جلب کرد.

در حوزه موسیقی کتول پیش‌ازاین، موسیقی آیینی بیدخوانی قوم کتول و همچنین استاد مهدی ملک‌حسینی به‌عنوان مفاخر حامل میراث‌فرهنگی موسیقی قوم کتول (بیدخوانی کتولی) در فهرست حاملان میراث‌فرهنگی کشور به ثبت رسیده بود.

علاوه بر این نیز موسیقی مقامی ترکمن، فن ساخت دوتار ترکمن، فن و مهارت دوتار قزلباش، لأله خوانی نغمه‌های زنان ترکمن و آیین نوروز خوانی استان گلستان در فهرست آثار ملی و دوتار و کمانچه در فهرست آثار جهانی از دیگر آثار استان گلستان در حوزه موسیقی است که درگذشته به ثبت ملی و جهانی رسیده است.

پیش‌ازاین ۸۶ اثر در حوزه میراث‌فرهنگی ناملموس از استان گلستان در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده بود که با ثبت این هفت اثر، مجموع میراث‌فرهنگی ناملموس استان گلستان در فهرست آثار ملی به ۹۳ اثر رسید.

* گزارش از مریم منصوری کارشناس ثبت آثار میراث‌فرهنگی ناملموس استان گلستان

پاییز هزاررنگ در جنگل‌های کوهستانی طارم

نام طارم که می‌آید طبیعت بکر و خدادادی پاییزش، آثار کهن و باستانی و میوه‌های خوش‌رنگ و خوش‌طعم پاییزی‌اش در ذهن متبادر می‌شود. اگر هدف یک گردش کوتاه‌مدت با هزینه اندک و استفاده از طبیعت بکر و رنگارنگ پاییزی باشد، طارم یکی از مکان‌هایی است که می‌تواند لذت و آرامشی مثال‌زدنی را با خود به ارمغان آورد.

طارم زنجان به مرکزیت آب‌بر از سه بخش مرکزی، چورزق و گیلوان تشکیل‌شده است. طارم به خاطر استعدادهای کشاورزی و دام‌پروری، حاصلخیزی اراضی و برخورداری از شرایط اقلیمی مناسب، به «هندوستان ایران» شهرت دارد.

شهرستان طارم یکی از مناطق زیبا و جاهای دیدنی زنجان است که به‌خاطر فرصت‌های کشاورزی و دام‌پروری، حاصلخیزی زمین‌ها و برخورداری از شرایط اقلیمی مناسب، تولید بیشترین زیتون کشور و همچنین تولید محصولات ارگانیک کشاورزی از آن به‌عنوان بزرگ‌ترین باغشهر زیتون کشور و پایتخت سلامتی ایران یاد می‌شود. طبیعت زیبا و متفاوت، وجود آبشارها، چشمه‌ها، ییلاق‌ها، یخچال‌های طبیعی و غار شگفت‌انگیز، مسیرهای بکر گردشگری و کوه‌پیمایی، روستاهای هدف گردشگری، رودخانه‌های فصلی و دائمی زیبا، جنگل‌های زیبا، کوهپایه‌های سرسبز، کوه‌های سر به فلک کشیده، شهرستان طارم را به شهری توریستی در ایران تبدیل کرده است. چهارفصل بودن طارم یکی از بزرگ‌ترین مزیت‌های گردشگری این شهرستان است و با کمی درایت و برنامه‌ریزی می‌توان رونق صنعت گردشگری در آن را همه فصول سال شاهد بود.

حیات‌وحش گوناگون، چشم‌اندازهای زیبا در دو طرف جاده‌های منتهی به دیار شکوفه‌های زیتون، آثار باستانی مختلف، انواع میوه‌ها و محصولات زراعی پاییزی به‌عنوان سوغاتی سفر و همچنین طبیعت منحصربه‌فرد آن هر انسانی را ترغیب می‌کند برای یک‌بار هم که شده در فصل پاییز به این منطقه سفر کند.

با توجه به اینکه باغات همیشه‌سبز زیتون به شهرستان طارم در چهارفصل سال سرسبزی و طراوت خاصی بخشیده است ولی با آمدن فصل پاییزی رنگ درختان دیگر در این شهرستان تغییر کرده و این ادغام رنگ‌ها طبیعت و جلوه خاصی به هندوستان ایران می‌بخشد. از جاذبه‌های گردشگری دیگر پاییزی شهرستان طارم برداشت میوه‌های پاییزی چون زیتون، انار، گردو، فندق، خرمالو، زالزالک کوهی، زرشک کوهی و در برخی نقاط شهرستان برداشت سیب است که بازار سوغاتی‌های رنگارنگ ارگانیک را برای طبیعت‌گردان داغ‌ کرده است.

فصل پاییز یکی از بهترین فصل‌ها برای مسافرت رفتن، مخصوصاً به طارم است. در این زمان است که درختان از ترکیب رنگ سبز، به رنگ‌های زیبایی پاییزی، یعنی همان زرد و نارنجی و قرمز تغییر شکل می‌دهند. انگار خدا با صبر و حوصله زیاد آبرنگ را برداشته و شروع به رنگ کردن بوم نقاشی بزرگی به وسعت یک جنگل کرده باشد.

فصل هزاررنگ در طارم با محصولات کشاورزی و میوه‌هایش حال و هوای متفاوتی نسبت به سایر جاهای کشور دارد، برداشت محصولات زراعی چون برنج، لوبیا سبز، چشم‌بلبلی، خیار، کدو و از طرفی شروع کشت محصول سیر نمایانگر پویایی کشاورزی این شهرستان در تمام فصول سال است. همچنین به دلیل نبود سرما و یخبندان در فصول سرد بخصوص پاییز، مهاجرت انواع پرندگان به شهرستان، جاذبه‌های بی‌نظیر گردشگری در این منطقه را دوچندان می‌کند.

پاییز در روستای شیت و هزاررود ماندگاری بیشتری دارد و این مناطق انتهای پاییز هستند.

روستای شیت روستایی کوهستانی است که از توابع بخش چورزق طارم به شمار می‌آید. فاصله روستای شیت تا زنجان ۱۲۶ کیلومتر است. محصور شدن روستا میان کوه‌ها آب‌وهوای بکری به آن داده است که گردشگران زیادی برای بازدید از این منطقه به روستای شیت سفر می‌کنند. درختان گیلاس، انار و انجیر در کنار چشمه‌سارها منظره‌ی زیبایی را به وجود آورده است. غار سید باغی، ییلاقات دولا و نراب، قلعه شیت و امامزاده سید محمد ماهوری از جاذبه‌ها و دیدنی‌های روستای شیت هستند.

روستای هزار رود در بخش مرکزی شهرستان طارم واقع‌شده است که در ۵ کیلومتری غرب آب بر قرار دارد و با منجیل شهرستان رودبار استان گیلان ۶۰ کیلومتر فاصله دارد. رودخانه هزار رود از این روستا می‌گذرد و با طی مسیر ۱۰ کیلومتری به رودخانه قزل‌اوزن سر ریز می‌شود. باغات زیتون، انار، شاتوت و گردو به‌وفور در روستا یافت می‌شود. با توجه به تولید بالای شاتوت در روستای هزار رود، جشنواره شاتوت شهرستان طارم در روستای هزار رود در سال ۱۳۹۷ برپاشده است که هدف آن معرفی کردن جاذبه‌های متنوع گردشگری و تاریخی شهرستان طارم زنجان است.

شهرستان طارم با ۴۷ هزار نفر جمعیت (حدود ۵ درصد جمعیت و ۱۰ درصد مساحت استان زنجان) در ۹۰ کیلومتری شمال شرقی زنجان واقع‌شده است و با استان‌های قزوین، اردبیل و گیلان همسایه است.

منبع: میراث آریا

رصدخانه مراغه و نقش خواجه نصیر در ظهور شیوه معماری آذری

در چنین اوضاع و شرایطی ابوجعفر محمد بن محمد بن حسن معروف به خواجه نصیر الدین طوسی که بعدها معلم ثالث نامیده شد، برای عبور از طوفان ویرانگر مغول، ابتدا به قلاع اسماعیلیه پناه و طی ۲۵ سال حضور در قهستان و الموت، با تلاش و تدوین اخلاق ناصری و رسالات مختلف، رسالت علمی خود را ایفا نمود.

او در سال ۶۵۴ ه. ق/ ۱۲۵۶ م. در جریان محاصره قلعه الموت، با درک درستی از زمان، خود را به هلاکوخان تسلیم و مأموریت جدیدی را آغاز نمود. این مأموریت استحاله فرهنگ ویرانگری مغولان در ایران بوده که با استفاده از فرصت نیاز مغولان به رصدخانه فراهم آمده بود و یکی از نتایج ارزشمند آن رستاخیز مجدد معماری اسلامی ایران و ظهور شیوه معماری آذری بوده است که با ساخت رصدخانه مراغه آغاز می‌شود.

ساخت رصدخانه مراغه فرصت خواجه نصیر برای نفوذ به مغول‌ها

شناخت واقع‌بینانه خواجه نصیر از اوضاع تلخ زمان و نیاز مغول‌ها به دانش او را به پذیرش و نفوذ در کانون خطر رهنمون ساخت. او می‌دانست که مغول‌ها برای پیش‌گویی، ساختن رصدخانه را نیاز ضروری خود می‌دانند و نیاز آن‌ها از سه منظر زیر قابل‌درک بود. بنابراین خواجه نصیر تعامل خردمندانه و تدابیر هوشمند را بجای مقابله و شکست را برای کنترل مغول‌ها و بازگرداندن عمران و آبادانی به جهان اسلام در دستور کار خود قرار داد.

جایگاه آسمان در اعتقادات مغول‌ها

مغولان خدای بزرگ را «تنگری» می‌نامیدند، که به معنی آسمان هم بود. در میان ایرانیان هم، کلمه اهورا معنی «آسمان آبی» داشته است. به‌عبارت‌دیگر آسمان (تنگری) آبی (کوک) جاویدان (مونگک) خدای مغولان بود. مغول‌ها معتقد بودند که “خدای یکتا فرمانروائی روی زمین را به آن‌ها اعطا کرده بود و خان‌ها رسالت داشتند که اراده خالق را به فعل مبدل کنند و به همین مناسبت روی نشان‌ها و اسناد خود این کلمات را می‌نوشتند «منگو تنگری کوچوندور» یعنی «به خواسته خداوند جاوید» و این جمله نیز که یک خدا در آسمان آبس و یک فرمانروا در زمین برپایه همین عقیده استوار بوده است.

چنگیز خان همواره مأموریت خود را آسمانی خوانده و می‌گفت: «آسمان به من فرمان داده است که بر همه ملل فرمانروایی کنم.» مغولان در تمام ادوار صرف‌نظر از اعتقاد مذهبی خود در اتخاذ تصمیم تحت تأثیر وضع ستارگان قرار می‌گرفتند زمان جلوس فرمانروای جدید بر تخت خانی، تشکیل قوریلتای و یا آغاز لشکرکشی با توجه به این وضع تعیین می‌شد. ایلخانان حتی معتقد بودند که ستارگان مدت سلطنت آنان را حکایت می‌کند.

جایگاه منجمین و شمن‌ها در اعتقادات مغول‌ها

منجمین و شمن‌ها در پیشگاه مغولان از موقعیت برجسته‌ای برخوردار بودند، آن‌ها زمان را محاسبه می‌کردند و در تصمیم‌گیری‌های بزرگ خان‌ها نقش مؤثری داشتند.

مقصود شمنیزم، تصرف در قوای روحی و غیبی جهان است و به‌واسطه آن‌یک شمن می‌تواند به‌وسیله دمیدن و تکرار بعضی کلمات یا انجام بعضی اعمال، قوای فوق‌العاده عظیم جهان را به نفع خود قبضه کند. ازاین‌رو فرمانروایان مغول، همواره از نیروی آن‌ها به نفع خود استفاده می‌کردند. شمن‌ها اجازه داشتند، در نزدیکی چادر قاآن عبادتگاهی برپا کنند. آن‌ها تعیین می‌کردند که اردو در چه محلی برپا شود.

منجمین نیز همین نقش را با استدلال‌های علمی و ستاره‌شناسی برای مغول‌ها ایفا می‌کردند. اصولاً علم نجوم از آنجا پیدا شده است که می‌خواسته‌اند زمان را از روی حرکت اجرام سماوی اندازه بگیرند، البته استفاده از حوادث آسمانی، برای این نوع منظورهای عاقلانه، حالت استثنایی داشته و فن تنجیم (علم احکام نجوم) بر نجوم مقدم بوده و حتی پس‌ازآن هم برجای‌مانده است، مردم ساده‌دل پیش از آنکه به دانستن وقت صحیح علاقه‌مند باشند، به آن علاقه دارند که از آینده خبر یابند، به‌این‌ترتیب است که هزاران خرافه از تأثیر نجوم بر اخلاق بشری و سرنوشت او پیداشده و عده زیادی از آن‌ها هم‌اکنون باقی است. ”

خواجه نصیر به‌درستی دریافته بود که مغول‌ها باوجود روحیه تهاجمی و ویرانگر به عنصر شایسته‌سالاری اعتقاد کامل داشتند و دانشمندان و علما را در راستای توسعه اهداف خود محترم می‌شمردند.

آرمان مغول‌ها برای تأسیس رصدخانه

فکر ساخت رصدخانه اول‌بار در ذهن منگوقاآن فرزند تولی و نوه چنگیز خان خطور می‌کند، او پس از مرگ گیوک در «قراقروم» بر مسند سلطنت نشسته و ابراز علاقه می‌کند تا به‌منظور پیش‌گویی اوضاع‌واحوال ملک و سلطنت، رصدخانه‌ای ساخته شود. ازاین‌رو «جمال‌الدین محمد ابن طاهر بن محمد زیدی البخاری» را به دارالسلطنه خوانده و ساخت رصدخانه را با او در میان می‌گذارد، دانشمند مذکور خود را قادر به انجام این امر نمی‌داند و خان که سخت به ایجاد رصدخانه دل‌بسته بود با توجه به معروفیت فراوان خواجه‌نصیرالدین که آوازه شهرت او در تمامی جهان شرق پیچیده بود، به برادر خود هولاکو خان «یرلیغ» می‌دهد که بعد از فتح ایران و قلع قلاع اسماعیلیه سلطان الحکماء خواجه‌نصیرالدین بن محمد طوسی را که بطلمیوس دهر است و اقلیدس عصر، به دارالملک فرستاده تا به دستیاری او امر رصدخانه را فیصله دهد. بااین‌حال هلاکوخان پس از فتح الموت او را به خان بالغ نفرستاد و خود به این فکر جامه عمل پوشاند.

رستاخیز مجدد معماری اسلامی ایران و آغاز شیوه معماری آذری با ساخت رصدخانه مراغه

هلاکوخان پس از فتح قلاع اسماعیلیه در سال ۶۵۴ ه. ق/ ۱۲۵۶م. و انقراض خلافت عباسی در سال ۶۵۶ ه. ق. / ۱۲۵۸م. و رهایی از دو تهدید بزرگ خود، مراغه را به‌عنوان پایتخت انتخاب و نخستین دستور سازندگی خود را برای برپایی رصدخانه صادر می‌کند. متعاقب این اقدام خواجه نصیر جسورانه و با دستمایه قرار دادن کار احداث رصدخانه توانست علاوه بر تغییر روحیه ویرانگری مغولان به عمران و سازندگی، علما، دانشمندان، صنعتگران و کتب بی‌شماری را از خطر نابودی رها سازد. خواجه نصیر زندگی پرماجرایی داشته و زندگی او به حماسه‌ای علمی می‌ماند. او برای به ثمر رسانیدن هدف‌های سیاسی – فرهنگی خود در همه دستگاه‌های بزرگ زمان را کوبید. ابتدا در دستگاه اسماعیلیه وارد شد. از افکار فلسفی آنان بهره گرفت، سپس در دستگاه خلافت را کوبید ولی موفقیتی حاصل نکرد و بالاخره در دولت مغول را نواخت و به بهترین وجهی پذیرفته شد، در این همکاری هر دو طرف نیازهای بلندپروازانه خود را برآورده می‌ساختند. به‌این‌ترتیب فصل جدیدی در روابط و رفتار مغولان حاصل شد طوری که یک قرن پس از تشکیل حکومت در ایران با نیم‌قرن قبل از آن کاملاً متمایز هست زیرا با اعلان موجودیت امپراتوری مغول، فرآیند معماری متوقف و “با حمله مغول به ایران قسمت اعظم ابنیه و آثار تاریخی تخریب و معماری به دست فراموشی سپرده شد. در اثر این هجوم بسیاری از هنرمندان از میان رفتند و تا چند نسل نیز معماری بارز و قابل‌توجهی در ایران پای نگرفت و مقایسه این وضعیت با یک قرن بعدی و پدید آمدن شاهکارهای معماری در ایران، این دو دوره را باهم متمایز می‌کند.

تاریخ ایران پارها تحولاتی چنین دل‌خراش را تجربه کرده و از نو شکوفا شده است. تاریخ ایران مشحون از فتوحات درخشان شاهانه و مصائب دشوار بوده است. تمدن ایرانی در هر دو موقعیت روز به روز در شکفتگی و نمو بوده است. ایستادگی در برابر مصائب و از نو ساختن استقلال و حیات ملی با مصالحی تازه، در عین آنکه شکست هر امیدی را در دل‌ها شکسته، به عقیده بعضی از مورخان جدید از عظیم‌ترین خصائص یک ملت است.

رستاخیز مجدد معماری اسلامی ایران این بار با خیزش دوباره معماران و هنرمندان ایرانی با بهره گرفتن از سنت‌ها و روش‌هایی که از روزگاران کهن، بومی آذربایجان شده بود، شروع‌شده و با ساخت رصدخانه مراغه به‌عنوان اولین اثر ایلخانی، آغاز شد. ازاین‌پس سبک جدید معماری اسلامی ایران شامل دوره نخست شیوه آذری شکل می‌گیرد.

بدین ترتیب وقتی‌که نیم‌قرن ویرانگری مغولان در جانب غربی امپراتوری بزرگ مغول به تشکیل حکومت ایلخانی انجامید. دوران سازندگی آغاز شد و دستور ساخت اولین اثر معماری به‌عنوان رصدخانه صادر، ولی تجدید حیات معماری قدری مشکل می‌نمود. چون عمران و سازندگی سال‌ها دچار توقف یا رکود شده بود و روند معماری مشخصی برای شروع دوباره وجود نداشت. از زمان ساختمان آخرین ابنیه بزرگ تا این زمان، تقریباً دو نسل از طراحان و استادکاران بیکار مانده بودند.

مکان‌سنجی رصدخانه مراغه

در مورد مکان‌سنجی رصدخانه مراغه به دو نکته باید توجه داشت:

اول اینکه مقر موردتوجه هولاکو مراغه بود که به‌خصوص محل مناسبی برای او بود. زمین آن صاف بود و به‌وسیله رودخانه کوچکی آبیاری می‌شد و کوهستان خنک و خرم پشت سر داشت و در جلوی آن دشت صاف کنار دریاچه ارومیه قرار داشت که برای اسب‌های بی‌شمار اتباعش مرتع بسیار خوبی بود. همچنین مراغه در میان دو کانون احتمالی خطر گروه اسماعیلیه و خلافت بغداد واقع بوده و در صورت تجدید حیات امکان سرکوبی آن‌ها راحت‌تر بوده است.

از طرف دیگر مراغه مرکز توجه خواجه بود چون زمینه و بستر علمی فرهنگی آن برای تحقق اهداف خواجه کاملاً مناسب بود. مراغه در آن دوره مرکز آذربایجان بوده و کانون تجمع، تدریس، تحقیق و پژوهش دانشمندان برجسته‌ای بوده است. بر این اساس و برابر ثبت مورخین، شهر مراغه برای اجرای رصدخانه مناسب بود. “بعد از فتح بغداد در ماه شعبان سال ۶۵۷ هجری از طرف هلاکوخان فرمان شد که مولانای اعظم سعید، استاد البشر، سلطان‌الحکاء، خواجه‌نصیرالدین طوسی تفقده‌الله بغفرانه در موضعی که مصلحت داند جهت رصد ستارگان عمارتی سازد. در شهر مراغه اختیار رصد عالی بنیاد نهاد.

رصدخانه

ویژگی‌های معماری و معمار رصدخانه مراغه

از ویژگی‌های معماری رصدخانه مراغه به نکات زیر می‌توان اشاره داشت:

الف) معماری دستوری که به‌فرمان هلاکوخان توسط خواجه نصیر انجام شد. معماری دستوری اساس معماری عصر ایلخانی را تشکیل می‌دهد و تمام شاهکارهای معماری این دوره نظیر تخت سلیمان تکاب، ارک و مسجد علیشاه تبریز و گنبد سلطانیه زنجان از این قاعده مستثنی نبوده است.

ب) فراگیر بودن فضاهای کاربردی، طوری که در بنیاد رصدخانه، تأسیسات مختلف جنبی در کنار هم لحاظ شده و علاوه بر ساختمان رصدخانه و محل نصب ابزار و آلات رصدی، تأسیساتی برای تدریس و اقامت دانشمندان، مسجد، کوشک هلاکوخان، کتابخانه، کارگاه ریخته‌گری و… احداث‌شده بود.

دید کلی رصدخانه مراغه

درباره معمار اصلی مجموعه رصدخانه مراغه نام «فخرالدین احمد بن عثمان امین مراغی» ثبت‌شده است. مسئولیت ساختمان مسجد و کوشک محل اقامت هلاکو بر عهده مؤیدالدین عرضی سازنده آلات و ابزار نجومی رصدخانه بوده است. ساختمان رصدخانه برابر ذکر منابع مختلف ساختمانی عظیم و در کمال آراستگی بوده است.

مقایسه تطبیقی آثار مکشوفه از رصدخانه با معماری نوظهور و بومی آذربایجان

برابر آثار مکشوفه از حفاری‌های رصدخانه مراغه، در ساختمان رصدخانه از روش‌ها، تزیینات و مصالحی استفاده‌شده که قابل‌مقایسه با معیارهای معماری نوظهور و معماری بومی مراغه بوده است.

سبک معماری دوره ایلخانان مستقیماً از سبک آثار ساختمانی دوره سلجوقی اقتباس‌شده است ونمونه‌های معتبر معماری این دوره هنوز هم در مراغه پابرجاست.

شیوه جدید معماری پس از سال‌ها فاصله از شیوه رازی و متناسب با شرایط و اوضاع اجتماعی جدید با بهره‌جویی از معماری بومی آذربایجان که پلی بین شیوه رازی و آذری محسوب می‌شود به وجود آمد و دارای ویژگی‌های خاص خود بوده است. “شیوه آذری از آذربایجان و با به قدرت رسیدن هلاکوخان شروع شد. در این شیوه نسبت به دوره‌های پیشین گره چینی، گچ‌بری، کاشی‌کاری و سایر آرایگان رواج بیشتری یافتند.

برخی از ویژگی‌های برجسته شیوه آذری در دوره نخست به شرح زیر بوده است:

الف- پیمون‌بندی و بهره‌گیری از عناصر یکسان

ب- بهره‌گیری بیشتر از هندسه در طراحی معماری

پ- ساختمان‌های بزرگ و بلند و تکیه‌بر عمودیت

ت- نماسازی پس از اجرای ساختمان

ث- رواج انواع مختلف کاشی‌کاری در تزئینات ساختمان

همه این ویژگی‌ها در آثار مکشوفه از رصدخانه مراغه که در موزه مراغه (ایلخانی ایران) و موسسه باستان‌شناسی دانشگاه تهران (مجری کاوش رصدخانه مراغه) موجودند قابل انطباق است. به‌طورکلی در تجدید حیات معماری عصر ایلخانی با توجه به آثار حاصل از سه فصل حفاری در رصدخانه مراغه، از مصالح بوم آورد منطقه استفاده‌شده است. سنگ‌های قلوه و سنگ‌های تراش از مصالحی بوده که در آثار معماری قبلی مراغه نیز استفاده‌شده و نیز آجرهایی که به علت فراوانی اکسید آهن در خاک رس منطقه به رنگ قرمز بوده استفاده‌شده است. این مصالح با مقتضیات معماری نوظهور تطبیق و در کنار تزیینات زیبای کاشی در نمای رصدخانه جلوه‌گر بودند.

* گزارش از ناصر دبیر، رئیس موزه مراغه (موزه ایلخانی ایران)

رویشگاه ارس آرچلی، گنجینه درختان کهن‌سال خراسان شمالی

این رویشگاه شامل چهار درخت ارس است که در میان دو تپه و بر روی شیب یکی از این تپه‌ها واقع‌شده‌اند. اطراف این توده و در ضلع شرقی، باغات میوه وجود دارد. فاصله میان دو تپه توسط مسیل جدا می‌شود. چشمه‌ای در سمت شمال شرق این درختان وجود دارد که آب آن توسط لوله تا فاصله ۵۰ متری درختان کشیده شده است. بیشتر در فصول بارندگی یعنی در اواخر زمستان و اوایل پاییز آب داخل مسیل جریان دارد.

مسن‌ترین این توده بسیار تنومند است و بقیه قطر کمتر از یک متر را دارند. پایه اول، دوم و چهارم دارای یک‌تنه هستند ولی پایه سوم از این مجموعه از محل بن سه شاخه شده است که یکی از شاخه‌های آن در اثر وزش طوفان شکسته و به سمت شیب دامنه روی زمین قرارگرفته است.

اولین پایه که از دیگران مسن‌تر بوده و دارای قطر بیشتری است، اولین درختی است که به لحاظ بزرگی توجهات را به خود جلب می‌کند. قطر این پایه حدود ۱۶۰ سانتیمتر است. شاخه‌های بزرگ آن به اطراف منشعب شده و در قسمت‌های بالای تپه روی زمین افتاده است. آثار کهن‌سالی به‌خوبی بر روی آن مشخص است طور یکه حفره‌ای در داخل تنه ایجادشده که از سمت غرب درخت قابل‌مشاهده است. این پایه از کم‌آبی رنج می‌برد و نشانه‌های آن سرشاخه‌های خشک موجود بر روی شاخه‌های اصلی است. همچنین به‌علت کهولت سن این پایه دارای بذرهای کمتری نسبت به سایر پایه‌هاست.

در فاصله شش متری شرق این درخت، مسیل آبی کم‌عمق وجود دارد که آثار ریشه‌های این پایه بر روی دیوار مسیل مشخص است. بقیه پایه‌ها در سمت شمال و شمال غرب پایه اول قرارگرفته‌اند. قطر این پایه‌ها زیر یک متر است، همگی سالم و شاداب هستند، ولی به سبب قرارگرفتن در کنار پایه‌ای کهن‌سال و ارزشمند می‌توانند به‌عنوان یک رویشگاه موردتوجه قرار بگیرند و نمونه‌ای مناسب برای مطالعات باشند.

درخت ارس یکی از گونه‌هایی است که می‌تواند در مکان‌هایی که سایر گونه‌ها به دلیل شرایط سخت اقلیمی و خاک نمی‌توانند زندگی کنند رشد کند. این درخت باتوجه‌به شرایط ژنتیک و فیزیولوژیک آن و رشد در مناطق سخت دارای طول دوره رویشی کوتاهی در سال بوده و بدین لحاظ میزان متوسط رشد سالیانه آن بسیار کوتاه است. همان‌طور که اشاره شد این‌گونه به دلیل اینکه می‌تواند شرایط سخت را به‌خوبی تحمل کند، از نهال‌های آن در جهت ایجاد فضای سبز در کوهستان‌ها استفاده می‌شود. این‌گونه در صورت ایجاد قرق برای حفاظت از آن به‌راحتی می‌تواند به‌صورت طبیعی تکثیر شود.

با توجه به شناسایی پایه‌های کهن‌سال آن در منطقه، می‌توان ادعا کرد که این‌گونه برای این منطقه یک‌گونه بومی محسوب می‌شود که با اقلیم و شرایط رویشی آن به‌خوبی سازگار شده است. بنابراین اگر ازاین‌گونه جهت ایجاد فضای سبز برای کوهستان‌های این منطقه استفاده شود و مراقبت‌های لازم صورت گیرد می‌تواند برای چندین هزار سال زندگی کند و موجب سرسبزی محیط و طبیعت اطراف خود شود.

همان‌طور که اشاره شد به منطقه ای‌که این درختان در آن رشد کرده‌اند، نظرگاه آرچلی می‌گویند و علت آن این است که درختان برای مردم منطقه دارای احترام بوده و در باورهای محلی به آن‌ها اعتقاد دارند. آثار بسته‌ شدن دخیل به‌صورت انواع تکه پارچه‌های رنگی روی قطورترین پایه این مجموعه دیده می‌شود.

طبق تحقیقات محلی این مجموعه برای مردم روستا بسیار اهمیت دارد و به آن نظرگاه می‌گویند. قطورترین درخت این مجموعه که کهن‌سال‌ترین آن‌ها نیز است به نام پیر شناخته‌ شده و مردم به آن دخیل می‌بندند.

این مجموعه کهن‌سال با توجه‌ به قدمتی که دارد، توانسته با آب‌وهوای منطقه به‌خوبی سازگاری پیدا کند؛ بنابراین می‌تواند برای تحقیقات مربوط به تکثیر و اصلاح برای تولید نهال ازاین‌گونه پیشنهاد شود.

تشکیلات این ناحیه مربوط به دوران زمین‌شناسی سنوزوئیک، کواترنری و دوره هولوسن است که متشکل از واریزه‌ها و نهشته‌های آبرفتی جوان است. تشکیلات کواترنری به ترتیب شامل پوشش‌های لسی، تراس و مخروط‌افکنه‌ها و مواد آبرفتی می‌شود. آبرفت‌های جوان، مواد رسوبی است که قسمت‌های جنوبی دشت بجنورد را پوشانده و شهر بجنورد بر روی همین آبرفت بنا شده است.

طبق تحقیقات انجام‌شده به‌علت نوع اقلیم و شرایط کوهستانی بودن منطقه، از گذشته پوشش گیاهی خاصی در آن وجود نداشته است و فقط تک‌پایه‌های درخت ارس در فواصل دور از هم دیده می‌شود که گونه خاص این مناطق است. تپه‌ماهور بودن منطقه باعث می‌شود تا کشاورزی نیز به‌صورت دیمی باشد. مهم‌ترین عامل تغییر زیستی برای توده فوق کهن‌سالی یکی از پایه‌ها و ایجاد درون پوسیدگی در بخش تنه چوبی آن است. سایر پایه‌ها سالم هستند و در سن‌های متفاوتی بین ۳۰۰ تا ۱۲۰۰ سال قرار دارند.

این مجموعه اثر طبیعی جزو درختان کهن‌سال باارزش است که با توجه قدمت آن و این‌که خود را با شرایط منطقه به‌خوبی وفق داده‌اند، جزو درختان بومی منطقه محسوب می‌شوند که با شماره ۲۳۰ در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده است.

منبع: میراث آریا