میامی _سرزمین کاروانسرا ها

در ادبیات تاریخی واژگان مشابهی برای کاروانسرا وجود دارد که تفکیک آن‌ها از یکدیگر دشوار است. کلماتی مانند ساباط، کاربات، خان، زاویه، خانقاه، ربات و منزلگاه از این دسته‌اند. در دایره المعارف لاروس، کاروانسرا، مهمانخانه و پناهگاهی برای بیتوته مسافران در دسته‌های بزرگ تعریف شده است، آنچه در این میان ساده و روشن به نظر می‌رسد این است که کاروانسرا ساختمانی برای کاروان است. دقت در این واژه آشکار  می‌کند که کاروان از کلمه کاربان ریشه دارد. بدون تردید کاروانسرا واژه اصیل ایرانی است. این کلمه از زبان پهلوی اشکانی مشتق شده است.

ریشه‌شناسی تاریخی کاروانسرا، حاکی از آن است که مفهوم و تعریف اصلی کاروانسرا در بعد تجاری و بازرگانی آن نهفته است، یعنی مکانی که کاروانیان برای تجارت و برای ممانعت از راهزنان و موانع طبیعی در آن رفت‌وآمد داشتند.

گذشته کاروانسراها نشان می‌دهد که پیدایش آن‌ها در ارتباط اقوام و ملت‌ها بوده است. در دوره هخامنشیان، اشکانیان، مغولان، سلجوقیان، عثمانی‌ها و صفویان که تجارت و بازرگانی در جغرافیای سیاسی هر یک از آن‌ها گسترش داشت، کاروانسراها رونق و توسعه یافتند. بنابراین تعریف ساده در مورد کاروانسرا  که توافق اهل‌ فن و دانش باشد، این است که کاروانسرا ساختمانی بزرگ در بیرون شهر و یا درون شهرها بوده که کاروانیان در وهله اول برای اهداف تجاری و بعدها برای مقاصد نظامی، سیاسی، دینی و اجتماعی از آن بهره می‌بردند.

پیشینه کاروانسرا

متون تاریخی ابداع و ایجاد کاروانسراها را  به تمدن ایران اسلامی نسبت می‌دهند. بنابراین با ایرانی بودن واژه کاروانسرا طبیعی است که احداث این بنا حاصل ذوق و ابتکار ایرانیان باشد.

واقعیت این است که بنیاد کاروانسرا به ایران پیش از اسلام برمی‌گردد. شرایط اقلیمی و گستره جغرافیایی سیاسی و نظامی هخامنشیان و از همه مهم‌تر شیفتگی آن‌ها در ارتباط با دیگر ملت‌ها، چاپارخانه‌هایی را به وجود آورد که مقدمه‌ای برای کاروانسرا شدند. بنابراین ایرانی‌ها برای اولین بار در تاریخ جهان سیستم ارتباطی شاهراه‌های اصلی و طولانی را سامان‌دهی کردند. چیزی که امروزه به‌عنوان کاروانسرا نامیده می‌شود در اصل تکامل ایستگاه‌های پستی هخامنشی و منزلگاه‌های تجاری و بازرگانی اشکانیان و ساسانیان در مسیر جاده بین‌المللی ابریشم است.

شهرستان میامی

میامی شرقی‌ترین شهرستان استان سمنان در مسیر تهران به مشهد است. این شهرستان از شمال با استان‌های گلستان و خراسان شمالی، از شرق با استان خراسان رضوی و از غرب با شهرستان شاهرود ارتباط دارد.

با توجه به قرار گرفتن این شهرستان در محور ارتباطی تهران – مشهد اهمیت ارتباطی و ترانزیتی آن از گذشته‌های دور مورد توجه بوده است. وجود هشت کاروانسرا در این شهرستان که عبارت‌اند از  کاروانسرای میامی، سپنج (جهان‌آباد)، میاندشت، عباس‌آباد، الحاک، صدرآباد، محمدآباد پل ابریشم و سنگی شریف‌آباد، خود گواه این مدعاست و این شهرستان را به سرزمین کاروانسراها مبدل کرده است.

میامی

مجموعه کاروانسراهای میاندشت

مجموعه کاروانسراهای میاندشت بزرگ‌ترین مجموعه کاروانسرای ایران شامل سه کاروانسرای صفوی و قاجار، چاپارخانه، کبوترخانه و ده میاندشت است که در ۴۰ کیلومتری شرق میامی در مسیر جاده میامی به مشهد قرار دارند. کاروانسرای غربی مربوط به دوره صفوی و دو کاروانسرای دیگر مربوط به دوره قاجار است.

کاروانسرای عباس‌آباد

در فاصله ۸۰ کیلومتری از مرکز شهرستان میامی، روستای تاریخی و هدف گردشگری عباس‌آباد  واقع ‌شده است. کاروانسرای عباس‌آباد به‌عنوان بزرگ‌ترین تک کاروانسرای شهرستان در دل بافت تاریخی و پلکانی عباس‌آباد یکی از مهم‌ترین جاذبه‌های این روستاست که در مرکز روستای عباس‌آباد واقع شده است. کاروانسرای عباس‌آباد در دوره صفویه بنا و در دوره قاجار مرمت اساسی شده است.

کاروانسرای میامی

یکی از جاذبه‌های واقع در بافت تاریخی میامی، کاروانسرای میامی از کاروانسراهای زیبای عهد صفوی است.

کاروانسرای صدرآباد

این بنا از جمله کاروانسراهای دوره صفوی است که در محور تهران – مشهد احداث شده است. فرم این کاروانسرا مستطیل شکل و از نوع کاروانسراهای چهار ایوانی است، ورودی کاروانسرا از ضلع شمالی است و یک دالان در ورودی را به حیاط مرکزی متصل می‌کند. حیاط مستطیل شکل کاروانسرا در مرکز واقع شده و اطراف آن اتاق‌ها و شترخوان‌ها قرار دارند. در چهار گوشه کاروانسرا چهار برج وجود دارد و نیز در جداره خارجی دیواره ضلع شمالی ۱۲ رواق برای اسکان موقت تعبیه شده است. ازج تزیینات این بنا آجرکاری‌های سقف دالان ورودی است  او شالوده این بنا از آجر ختایی است.

کاروانسرای الحاک

کاروانسرای الحاک مربوط به دوره صفوی است. به علت ناامن بودن مسیر دسترسی به کاروانسرا در گذشته، فرم کاروانسرا حالت دژ دفاعی و قلعه نظامی داشته  و این بنا دارای هفت برج مراقبت بوده که هم‌اکنون سه برج آن باقی مانده است.

جاری بودن قنات الحاک و نیز درختان انار و بادام اطراف این کاروانسرا در کنار پوشش گیاهی خاص منطقه تفرجگاه مناسبی را برای گردشگران به‌خصوص در فصول پاییز و زمستان ایجاد کرده و مجاورت این بنا با منطقه حفاظت‌شده توران و کویر دوشاخ عباس‌آباد، بر اهمیت گردشگری آن افزوده است.

blank

کاروانسرای محمدآباد پل ابریشم

کاروانسرای محمدآباد پل ابریشم که قدمت آن مربوط به دوره صفویه است  در ۶۰ کیلومتری شمال شرقی میامی روستای محمدآباد واقع شده است.

کاروانسرای  سنگی  شریف آباد-رباط سنگی

این کاروانسرا که مربوط به دوره صفویه است دارای پلانی از نوع دو ایوانی است و مصالح آن در دیوارها از سنگ و گچ و طاق‌ها را با آجر بنا کرده‌اند، ایوان‌ها در ضلع شمالی و جنوبی بنا قرار دارد در چهار گوشه رباط چهار برج مدور وجود دارد، تعداد ۱۴ اتاق برای اسکان مسافران ساخته‌اند و اصطبل کاروانسرا در گوشه شمال غربی و شمال شرقی در طرفین ورودی قرار دارد. این کاروانسرا در ۴۰ کیلومتری  شمال  شرقی  میامی قرار داد.

کاروانسرای جهان‌آباد (سپنج)

در فاصله ۶۰ کیلومتری شمال شرق شهرستان میامی و در روستای بسیار کوچک جهان‌آباد، کاروانسرای تاریخی وجود دارد که مربوط به دوره ایلخانیان است. ایلخانیان برای آسایش کاروان‌ها در مسیر راه‌ها و جاده‌ها، کاروانسراهای بزرگ و زیبایی با توجه به اقلیم هر منطقه می‌ساختند. کاروانسرای جهان‌آباد به‌صورت چهار ایوانی و مستطیل شکل بنا شده است.

* گزارش از احسان ورامینی کارشناس روابط‌عمومی اداره کل میراث‌فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی استان سمنان

مرتبط:

کاروانسرای رباط شرف _موزه آجرکاری ایران

کاروانسرای شاه‌ عباسی کرج

کاروانسرای شاه‌ عباسی

مرنجاب _قلب تپنده کویرهای ایران

در طول مسیر باید به تابلوها توجه کرد، چراکه جاده پر از دو راهی است و اگر گردشگران دقت نکنند ممکن است از مسیر اصلی خود منحرف ‌شوند. هر چند مسیرهای دیگری نیز برای رسیدن به کویر مرنجاب وجود دارد، اما باید در نظر داشت که این مطمئن‌ترین مسیر است. در صورتی که گردشگران بخواهند از مسیرهای دیگر استفاده کنند، حتما باید از بومیان و راهنماهای گردشگری منطقه کمک بگیرند.

بهترین زمان برای سفر به کویر مرنجاب

نیمه دوم سال، اوایل آبان‌ماه تا اواخر فروردین‌ماه، بهترین زمان برای سفر به کویر مرنجاب و لذت بردن از گرمای کویر است. البته چون کویر مرنجاب در نزدیکی تهران و اصفهان قرار دارد و از لحاظ آب و هوایی معتدل است، در همه فصول سال گردشگرپذیر است.

مکان‌های گردشگری کویر مرنجاب

منطقه خطب‌شکن، این منطقه در شمال شهرستان آران و بیدگل و جنوب دریاچه نمک واقع شده است و همچنین در منابع مختلف دلایل گوناگونی برای نامگذاری این منطقه آورده شده، که به احتمال زیاد به‌دلیل عبور کاروان‌ها به‌سمت شمال و جاده ابریشم، این منطقه به نام خطب‌شکن نام‌گذاری شده است.

ختف یا خطب، چوب مخصوصی بوده که بار شترها به وسیله آن و طناب به پشت شتر محکم می‌شده، چون این منطقه دارای شیب تندی است معمولا در هنگام عبور شترها این ختف یا خطب شکسته می‌شده و بار شتر فرو می‌ریخته، به همین دلیل این منطقه را خطب‌شکن یا ختف‌شکن می‌نامند.

مرنجاب

کاروانسرای شاه عباسی

این کاروانسرا، مروارید کویر مرنجاب است. کاروانسرای شاه عباس قبلا در مسیر جاده ابریشم قرار داشته و به شماره ۱۲۱۲۶ در سال  ۱۳۸۴ به ثبت آثار ملی رسیده است. قدمت این کاروانسرا بیش از ۴۰۰ سال است و وسعتی بالغ بر ۳۵۰۰ مترمربع زیربنا دارد. تعداد اتاق‌های این کاروانسرای پنهان شده در دل کویر، ۲۹ عدد است و در طی سالیان گذشته با تغییر کاربری، کاروانسرا به اقامتگاه سنتی به‌منظور پذیرایی از گردشگران تبدیل شده است.

هر چند محل احداث این کاروانسرا در شوره‌زار و در کنار وسیع‌ترین دریاچه نمک ایران است، اما دارای یک قنات آب شیرین است که می‌تواند پذیرای گردشگران و مسافران برای نجات از گرمای کویر باشد.

قنات آب شیرین در کویر مرنجاب

این قنات به چاه دست‌کن معروف است. وجود قنات در دل کویر که در آن قطره آبی غنیمت است از جاذبه‌های کویر مرنجاب محسوب می‌شود، که در نظر مردم محلی بسیار ارزشمند است.

رمل‌های شنی کویر مرنجاب

کمی دورتر از کاروانسرا، رمل‌های شنی وجود دارد که پیاده‌روی بر روی این تپه‌ها حدود ۱۵ دقیقه زمان برده و بهترین زمان برای کویرنوردی در کویر مرنجاب صبح یا هنگام غروب است که باعث می‌شود به دور از آفتاب سوختگی گردشگران بتوانند از طلوع و یا غروب خورشید کویر لذت ببرند.

دریاچه نمک کویر مرنجاب

۵ کیلومتری که از کاروانسرای شاه عباسی دور می‌شویم به دریاچه نمک می‌رسیم. بعد از بارش باران و تبخیر آن تصاویر بسیار جالبی از نمک در سطح دریاچه دیده می‌شود که بسیار شگفت‌انگیز است. این دریاچه از مهم‌ترین مراکز استخراج نمک خوراکی و صنعتی کشور به شمار می‌آید.

دریاچه نمک کویر مرنجاب

جزیره سرگردان کویر مرنجاب

این جزیره در میان دریایی از نمک قرار دارد، جلوه این جزیره چنان زیبا و بدیع است که نگاه هر بیننده‌ای را به خود جلب می‌کند. دلیل سرگردان بودن این جزیره، خطای دید انسان و شکست نور است، زمانی که در دور دست‌ها به جزیره نگاه می‌کنیم، به علت گرمای شدید منطقه، گویی دو انتهای جزیره در یک افق آبی رنگ محو می‌شوند.

تفریحات در کویر مرنجاب

درست است که اصلی‌ترین هدف از سفر به کویر مرنجاب، لذت بردن از آرامش این مکان است. ولی برای همه سفرها کمی هیجان هم لازم است. اگر گردشگران اهل هیجان باشند، می‌توانند آفرود سواری و موتور سواری را بر روی تپه‌های شنی کویر تجربه کنند.

یکی از جالب‌ترین کارهایی که می‌توان در کویر مرنجاب تجربه کرد شتر سواری است. دیدن کویر در حین شترسواری  می‌تواند تصاویر بسیار زیبایی از کویر را در ذهن هر بیننده‌ای به یادگار گذارد.

* گزارش از جواد سنایی نوش‌آبادی مدیر روابط عمومی و امور فرهنگی آران و بیدگل

مرتبط:

کویر مرنجاب یکی از زیباترین نقاط کویری ایران

قلعه رستم _بنایی باشکوه در کویر سیستان

دانستنی‌های جالب و جذاب از کشور مراکش

کشور مراکش یا مغرب از اقوام عرب و بربر‌ها تشکیل شده است و هر کدام از این قومیت‌ها به غنی‌تر شدن آیین ها، جشن ها، آداب و رسوم و سنت‌های فرهنگی این کشور کمک زیادی کرده اند. از آنجا که بیشتر مراکشی‌ها مسلمان هستند، تاثیر‌هایی از فرهنگ و لباس‌های اسلامی گرفته اند، اما همچنان مواردی در این کشور وجود دارد که تنها به این منطقه اختصاص دارد. با برخی از این موارد آشنا شوید:

لباس جلابه

جلابه‌ها نوعی از لباس‌های بلند و گشاد هستند که مربوط به جنسیت خاصی نیست و هم مرد‌ها و هم زن‌ها آن را می‌پوشند. این لباس‌ها معمولا آستین‌های بلندی دارند و یک کلاه نیز در بالای آن قرار دارد. این لباس عموما توسط مراکشی‌ها پوشیده می‌شود و ریشه در فرهنگ قوم بربر دارد. به همین دلیل می‌توان آن را در سرزمین‌های دیگر آفریقای شمالی مثل الجزایر و تونس هم دید. حدود یک ماه طول می‌کشد تا یکی از این لباس‌ها با دست تولید شود.

blank

 

لباس تکشیطه

این نوع لباس شباهت زیادی به لباس خفتان دارد. لباسی بلند و گشاد که توسط زنان مراکشی عموماً برای مجالس، جشن‌ها و رویداد‌های خاص پوشیده می‌شود. این لباس از دو تکه تشکیل شده است.

موسیقی ملحون

ملحون یا اشعار آهنگین، نوعی از موسیقی است که توسط هنرمندان مراکشی در جنوب این کشور خلق شد. ملحون از انواع موسیقی اندلسی تاثیر گرفته و نوعی موسیقی با اشعاری است که بیشتر مرتبط با مسائل اجتماعی و فرهنگی هستند.

غذای طنجیه

 

طنجیه غذای سنتی مراکش است و نام آن از ظرف‌هایی گرفته شده که در آن‌ها پخته می‌شود. طنجیه غذایی است که با گوشت (که معمولا گوشت گوسفند است) درست می‌شود و پیش از آنکه پخته شود، به آن لیمو می زنند. این غذا به طور سنتی بیشتر به وسیله مردانی که در بازار کار می‌کردند، خورده می‌شود. آن‌ها این غذا را برای روز‌های تعطیل و فراغت خود درست می‌کردند.

غذای طنجیه

دکوراسیون زلیج

زلیج نامی است که به کاشی کاری‌های رنگارنگی که در سراسر ساختمان‌های مراکش وجود دارد، گفته می‌شود. این کاشی کاری به شهر فاس مربوط می‌شود و اکنون نیز به وسیله افراد متبحر انجام می‌شود. تکه‌های کوچک این کاشی‌ها با دست و با استفاده از از اسکنه شکل داده می‌شوند و سپس در گچ سفید قرار داده می‌شوند تا طراحی‌های زیبا روی آن انجام شود. این طرح‌ها که به فرهنگ اسلامی نزدیک هستند عموما شکل‌های هندسی و نقش‌های مثل گل دارند.

زبان دارجه (عربی مراکشی)

در حالی که زبان عربی و آمازیغی (زبان بربری) دو زبان اصلی هستند که در کشور مراکش صحبت می‌شوند و عربی معمول، زبان رسمی این کشور است، دارجه نوعی از عربی است که توسط ساکنان عرب زبان مراکش استفاده می‌شود. البته شباهت زیادی به عربی کشور‌های الجزایر و تونس دارد. این زبان از منابع مختلفی مثل عربی، زبان‌های بربری، ترکی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی ساخته شده است.

مراکش

جشن ادریس

ادریسیان سلسله‌ای بودند که در مراکش و بخشی از الجزایر فرمانروایی کرده‌اند. ادریس اولین پادشاه عرب این منطقه بود. بعد از مرگش پسر او به نام ادریس دوم شهر فاس را تاسیس و آن را به پایتخت ادریسیان تبدیل کرد. هر سال جشنی به افتخار این فرد برگزار می‌شود و مردم با آهنگ‌های سنتی و ساز‌های موسیقی خود در آن حضور پیدا می‌کنند. تاریخ این جشن بر اساس تقویم اسلامی است و به همین دلیل هر سال زمان آن متغیر است.

مرتبط:

باغ ماژورل مراکش، از زیباترین باغ های جهان

مراکش دارای بدبوترین جاذبه گردشگری جهان

شهر آبی مراکش ، بهشتی آرام در کشور رنگ‌های آفریقا

ساکورای ژاپنی و بهارنارنج ایرانی؛تفاوت کجاست؟

در زبان ژاپنی به شکوفه های گیلاس می‌گویند ساکورا. چندی پیش در اخبار ژاپنی‌ها آمده بود که زودرس‌ترین فصل روییدن شکوفه گیلاس (ساکورا) در ژاپن در ۱۲۰۰ سال گذشته بی سابقه بوده است. دانشمندانِ ژاپنی می‌گویند، فصلِ شکوفه‌ گیلاس امسال زودتر از همیشه فرا رسیده است. در ۱۲۰۰ سالی که زمان به شکوفه نشستن درخت‌های گیلاس در ژاپن ثبت شده، این نشانه سنتی بهار هیچ‌وقت اینقدر زود فرا نرسیده بود.

به گزارش ایسنا، محمدرضا اسلامی، مدرس دانشگاه پلی ت ، فصلِ شکوفه‌ گیلاس امسال زودتر از همیشه فرا رسیده است. در ۱۲۰۰ سالی که زمان به شکوفه نشستن درخت‌های گیلاس در ژاپن ثبت شده، این نشانه سنتی بهار هیچ‌وقت اینقدر زود فرا نرسیده بود. کنیک کالیفرنیا در ادامه یادداشتی که در کانال شبکه توسعه منتشر شده نوشته است: به نظرتان این خبر یک جایش ایراد ندارد؟ یک بار دیگر این خبر را بخوانید؟ ۱۲۰۰ سال گذشته؟؟!!

واقعیت آن است که به شکوفه نشستن درخت‌های گیلاس در کیوتو از سال ۸۱۲ میلادی در اَسنادِ دربارِ امپراتوری ژاپن ثبت شده است. یعنی از ۱۲۰۰ سال پیش به این سو، همه ساله روزِ شروعِ ساکورا در ژاپن به شکل مکتوب ثبت و ضبط می‌شده است.

حالا این را مقایسه کنید با رخداد دوم؛ عید امسال، شروعِ زودهنگامِ عطر بهار نارنج در کوچه‌های شیراز، باعث تعجب خیلی‌ها شد. همه ساله، سمفونیِ شکوفه‌ها اردیبهشت ماه رخ می‌داد و هوایِ اردیبهشت، هوایِ بهشت می‌شد. اما امسال، روزهای دوم یا سوم فروردین عطرِ بهار نارنج همه جا پخش شد. آیا ما از تاریخ ۱۲۰۰ سال گذشته بهار نارنج خبر داریم؟ از خیر آن بگذریم. حتی خبر نداریم ۷۰۰ سال پیش در همان شیراز، حافظ دقیقا در چه سالی متولد شده؟ و در چه سالی مُرده؟ معلمان حافظ چه کسانی بوده‌اند؟ با که ازدواج کرده؟ فرزندانش چطور بوده‌اند؟ هیچ! ما هیچ از حافظ نمی‌دانیم بجز «اطلاعاتی مبهم و کلی». «بجز غزلیات» هر آنچه از حافظ داریم مُشتی اطلاعاتِ حدودی و کلی است.

نکته حیرت انگیز دوم: دانشگاه کانسای مطالعه‌ای کرده و گزارش داده که “برند ساکورا” باعث درآمد گردشگری سیصدمیلیارد ین یا ۲.۷ میلیارد دلاری برای ژاپن می‌شود. در ایام ساکورا شاهد ۶۳ میلیون سفر (جابجایی) و ورود ۱۱ میلیون توریست خارجی برای مشاهده این رخداد هستیم. برای اینکه دردناک بودن این عدد را بهتر درک کنیم کل سود خالص هلدینگ معظم پاناسونیک با سیصد هزار کارمند در  بهترین سال ها حدود ۲.۷ میلیارد دلار است.

تحلیل و تجویز راهبردی:
به دلایل مختلف ما در ثبت و ضبط تاریخ، آمار و رخدادها مشکل داشته‌ایم و از این فرهنگ شفاهی نیز آسیب دیده‌ایم. ما ده‌ها شرکت موفق و کارآفرین الهام بخش، صدها گیاه دارویی، صدها جاذبه گردشگری و هزاران داستان تاریخی داریم اما در مستندسازی و معرفی جهانی آن و از آن مهم‌تر تبدیل آن به کسب وکارهای تولیدکننده ثروت، چقدر موفق بوده ایم؟
ژاپنی ها مردمانی آرام دارند. اما ساکورا در کشورِ سکوت و صنعت، با سروصدایِ تبلیغاتی بسیار می آید و براحتی هم نمی رود! چرا براحتی نمی رود؟ چون جغرافیایِ ژاپن به گونه ای است که مجموعه ای از جزایر باریک در امتداد گستردۀ شمال به جنوب قرار گرفته اند و مثلا وقتی که ساکورا در جنوب کشور در حوالی «کیوشو» و «هیروشیما» شروع می شود، بیش از یک ماه طول می کشد تا این شکوفه ها به «هوکایدو» در شمال (و در نزدیکی روسیه) برسند. در تمام این چهل-پنجاه روز، پیوسته تلویزیون از ساکورا گزارش می دهد و تصاویر شکوفه های صورتی و سپید به متنِ اخبار کشیده می شود. رسانه، ساکورا را به تعبیر حافظ زان سویِ هفت پرده به بازار می‌کشَد!
اما نه تنها شکوفه‌های گیلاس، بلکه اساسا سایرِ گلها هم در «جغرافیایِ ژاپن» عطر و بویِ چندانی ندارند. برخلاف جغرافیایِ ایران، که گاه چند غنچه گل محمدی، انفجار عطر به پا می‌کنند.
اما ما چه می‌کنیم؟ شکوفه‌های بهار نارنج در سکوت می‌آیند و می‌روند و ما هم به ادامۀ طبق روال گذشته مشغولیم! هر سال، ایام بهار نارنجِ ایران مقارن است با ساکورا در ژاپن، اما برخلافِ ساکورای ژاپن، بهار نارنج، ریالی درآمد توریستی خلق نمی‌کند!

علت آن است که ما جهان را نمی‌شناسیم. هر چقدر جهان را بیشتر بشناسیم، خود را بیشتر شناخته‌ایم. کسی می‌گفت اگر کسی فقط در لندن زندگی کرده باشند هیچ گاه لندن را نخواهد شناخت. شناخت جهان، سرآغاز شناخت ایران است. شناخت نقاط تمایز و مزیت‌های پنهان ایران. کسی که ساکورای بی بوی ژاپنی را دیده باشد می‌تواند منزلت عطر بهار نارنج ایران را درک کند.

و نکته آخر اینکه برای گذار از حسرت بزرگ به فرصت بزرگ؛ از خود بپرسیم چه چیزهایی در ایران هست که برای ما معمولی است اما برای جهان، جذاب، شگفت آور، متمایز و کمیاب است و چگونه می‌شود این شگفتی کمیاب را به کسب وکارهای میلیون دلاری تبدیل کرد. ایران سرشار از شگفتی‌های جذاب میلیون دلاری است. و سیاستگذاران نیز اندکی فضا را باز بگذارند تا جهان، ایران را کشف کند. درآمد میلیارد دلاری از توریسم دور از دسترس نیست به شرط اعتماد به خویش و ارتباط با دیگران.

منبع:ایسنا

تماشای مارپیچ آثار هنری در «موزه گوگنهایم»

تماشای آثار هنری و تاریخی به جا مانده از جوامع گذشته برای هر فردی هیجان‌انگیز است. دیدن این آثار موجب آشنایی افراد با تفکر جامعه قبل از خود می‌شود و سفری در زمان برای آن‌ها به ارمغان می‌آورد. موزه‌ها از مکان‌هایی هستند که این تجربه هیجان‌انگیز و سفر در زمان را برای بازدیدکنندگان خود به همراه دارند.

«موزه گوگنهایم» نیویورک از ابتدا به عنوان مرکز هنرهای جدید و ایده‌های نو شناخته می‌شد. این موزه توسط معمار مشهور و بزرگ «فرانک لوید رایت» طراحی شده است تا مکانی برای نمایش آثار هنری نوآورانه در محیط و فضایی منحصر به‌فرد باشد.

در خصوص معمار این موزه باید گفت که رایت در دوران کاری خود آثار بی‌نظیری طراحی کرده است و از پیشگامان سبک مدرن به حساب می‌آید. وی در اغلب آثارش از طبیعت و مصالح طبیعی بهره برده است، به طوری که معتقد بود طبیعت در کنار چوب، سنگ و بتن ترکیبی دل‌پذیر ایجاد می‌کند. رایت در طراحی‌های خود پلان‌ها را بدون دیوار و آزاد طراحی می‌کند و نور یکی از عناصر اصلی در سبک معماری اوست.

فرانک لوید رایت در سال ۱۹۴۳ نامه‌ای را از مشاور سالومون رابرت گوگنهایم دریافت کرد که در آن از او درخواست شده بود، ساختمانی جدید برای نمایش و نگهداری آثار هنری سالومون گوگنهایم طراحی کند و یکی از الزامات تعیین شده توسط او به این صورت بود که این موزه با سایر موزه‌های دنیا متفاوت باشد.

موزه گوگنهایم

پس با وجود نیازها و الزامات مطرح شده فرانک لوید رایت بهترین و متفاوت‌ترین فضای ممکن برای دیده شدن نقاشی‌های زیبا را به وجود آورد. فرانک به واسطه طراحی این موزه در آن زمان به عنوان یکی از برجسته‌ترین معماران قرن ۲۰ شناخته شده و طراحی موزه گوگنهایم نیویورک، موفقیت بزرگ دیگری را در زندگی شغلی او به وجود آورد.

رایت در طراحی بنای این موزه توانست از فلسفه شکل‌های ارگانیک در معماری که در ذهن خود داشت، استفاده کند؛ در نهایت طراحی این موزه با الهام از بنای زیگورات و شکل‌های ارگانیک اتفاق افتاد. در بازدید از این موزه علاقه‌مندان به وسیله آسانسور به بالاترین طبقه موزه منتقل می‌شوند و سپس از طریق سطوح شیبدار، در حالی که آثار هنری بر روی دیوار قرار گرفته‌اند به پایین ساختمان حرکت کرده و آثار را همزمان نیز تماشا می‌کنند که این ویژگی‌ را می‌توان اصلی‌ترین و جذاب‌ترین ویژگی این موزه دانست.

 

ساخت موزه گوگنهایم نیویورک ۱۶ سال زمان برده و در این بین بحث‌های مختلفی در مورد تضاد شکل طراحی شده موزه با فضای شهری نیویورک وجود داشته است. در همین راستا گفته شده است که هنرمندان نیز به شکل شیب‌دار دیوارها و راهرو موزه نیز اعتراض داشتند و این اعتراض‌ها به این دلیل بود که هنرمندان شکل شیب‌دار راهروها و دیوارها را برای نمایش آثار هنری مناسب نمی‌دانستند.

در طول سال‌های مختلف، مجموعه موزه گوگنهایم نیویورک توسعه پیدا کرد و بخش‌هایی از آن مورد بازسازی قرار گرفت. در سال‌های ۱۹۹۰ و ۱۹۹۲ ساختمانی توسط گواتمی سیگل و همکارانش طراحی شده و به این مجموعه اضافه شد، که این ساختمان دارای ۴ گالری هنری و ۲ طبقه مخصوص امور اداری بود. به علاوه در سال۲۰۰۱ نیز مرکزی دائمی و عمومی برای آموزش هنر به نام «مجموعه آموزشی هنر سکلر» به این مجموعه اضافه شد.

موزه گوگنهایم

نمای ساختمان مدرن موزه گوگنهایم نیویورک از ۱۲ دیوار مارپیچ و فضای داخلی آن از سطوح شیبدار مارپیچ تشکیل شده و این طراحی، فضایی منحصر به‌فرد را به وجود آورده که شامل ۷۰ بخش برای نمایش آثار هنری است. ساختمان موزه گوگنهایم نیویورک دارای گنبد شیشه‌ای بزرگ با چهارچوب آلومینیومی است که سبب می‌شود نور طبیعی در طول روز، فضای داخلی موزه را روشن کند.

ساختمان این موزه با معماری دایره‌ای و بی‌ضلع در میان شلوغی و ازدحام جمعیت نیویورک و با المان‌های اختصاصی فرانک لوید رایت که در این موزه به کار رفته است،‌ یکی از بخش‌های اصلی توریستی این شهر محسوب می‌شود و به نوعی فضای معماری و شهری مکعب‌مستطیل ‌شکل نیویورک را تلطیف می‌کند.

فرم پیچشی این موزه که می‌چرخد و حرکت می‌کند را می‌توان به صدف و یا حلزون تشبیه کرد و اینکه همین طراحی مارپیچی این موزه را در فهرست ۱۷ اثر ماندگار رایت قرار داده است.

فرانک لوید رایت هدفش را از خلق گوگنهایم این گونه بیان کرده است «ساخت یک ارتباط غیر منقطع میان معماری و نقاشی به شکلی که قبلا هیچ وقت در دنیای هنر دیده نشده است».

جلال آل احمد نیز این موزه را اینگونه توصیف می‌کند، «موزه راحتی بود و دلباز و سرگرم کننده. همه چیز به جای خود قرار می‌گرفت و مارپیچ و دایره‌ای در بالا پهن و در پایین باریک شونده، عین دوکی، از راس پهن‌تر بر زمین و مضافاتش همه با هم جور. مثلا آسانسورش به جای مربع یا مستطیل، نیم دایره بود و قوس مانند و جمعا حال آدم را خوب می‌کند».

منبع: ایسنا

«مسجد جامع سنگان» تجسم تنازع بقا در معماری

یک پژوهشگر و باستان‌شناس خراسانی گفت: در مواجهه با سازه‌های معماری تنها شاهد شکوه، عظمت و زیبایی نیستیم، بلکه بسیاری از آن‌ها به مثابه حافظه تاریخی ما یادآور وقایع تلخ و شیرینی هستند که در طول تاریخ رخ داده‌اند مانند تخت‌جمشید که تجلی‌گاه نمادهای اسطوره‌ای و یادآور اقتدار ایران است و مسجد جامع سنگان .

رجبعلی لباف خانیکی اظهار کرد: «مسجد جامع سنگان» در شمار بناهایی قرار دارد که از حدود ۷۵۰ سال پیش با سماجت برجای مانده و علاوه بر اینکه زیبایی‌های خود را به رخ می‌کشد، زلزله‌های متوالی منطقه خواف و تنازع بقای خود را در مواجهه با آن زلزله‌ها حکایت می‌کند.

وی افزود: به استناد کتاب «تاریخ زمین‌لرزه‌های ایران» تالیف «نیکلاس امبر سز» و «چارلز ملویل» زلزله‌هایی در سال‌های ۱۴۶ ه.ق، ۴۵۸ ه.ق، ۷۳۷ ه.ق، ۹۵۶ه.ق، ۱۰۲۶ ه.ق،  ۱۰۲۸ ه.ق و ۱۳۰۲ ه.ق منطقه خواف را لرزانده، اما گویا شدیدترین زلزله در خواف به سال ۷۳۷ ه.ق به مرکزیت شهر «جیزد» واقع بین رشتخوار و سلامه رخ داده است.

این پژوهشگر خراسانی عنوان کرد: آن زمین‌لرزه که پهنه وسیعی از زوزن تا دوغ آبادِ زاوه را لرزانده و بسیاری از ابنیه و عمارات را با خاک یکسان کرده، به قدری مهیب و ویرانگر بوده که اشخاصی چون خطیب « ابوالخیر زوزنی»، « مجد خوافی» و « فصیح خوافی» از آن یاد کرده و آمار دهشتناکی از کشتار مردم داده‌اند. به گفته ابوالخیر زوزنی باید تنها در قصبه جیزد به معدوم شدن ۳۰ هزار تن از بناها اشاره کرد که مجد خوافی آن واقعه را این‌گونه به نظم آورده است.

صباح    دوشنبه    ربیع    نخست

‌شب چارده هفتصد و سی و هفت

زمین  جنبشی کرد  بر اهل خواف

بسی فتنه تا روز محشر  به خفت

اگر    بگذری   بر   نواحی   جیزد

ببینی که بر آن جماعت  چه رفت

به سنگ  اجل خرد شد  زیر خاک

بسی    گردن    سر  فرازانِ  زفت

لباف‌خانیکی اضافه کرد: احتمالا همان زلزله موجب شده است که بناهای با عظمتی همچون مسجد جامع زوزن، مدرسه نظامیه خرگرد، مسجد گنبد سنگان و مسجد رشتخوار تخریب شوند و ایوان قبله، غرفه‌های دوطرفه ایوان و رواق‌های مسجد جامع سنگان هم رانش کرده و در شرف فروریزی قرار گیرند، اما ظاهرا با ریزش دوغاب گچ در شکاف‌ها و مهار دیوارها با ایجاد ساباط و پشتیبان، از ویرانی نجات یافته و تاکنون به گونه‌ای غیر عادی با ایوانی ذوزنقه‌ای شکل و رواق‌های تاب‌دار و متمایل به طرفین برجای مانده است.

وی تصریح کرد: مسجد جامع سنگان در «کوچه آب» شهر سنگان خواف واقع است. آن مسجد از نوع مساجد دو ایوانی عصر خوارزمشاهی یا سبک خراسانی است که به شیوه مسجد جامع گناباد با دو ایوان و دو رواق بر دو جانب مسجد ساخته شده است.

این باستان‌شناس خراسانی ادامه داد: ایوان مقابل ایوان قبله کوچکتر بوده که سقف آن منهدم گردیده و ساختار آن دگرگون شده است. هر یک از رواق‌های طرفین مسجد مشتمل بر ۶ غرفه مرتبط با یکدیگر است که در مجموع یک معبر سرپوشیده را شکل می دهد.

لباف‌خانیکی عنوان کرد: تمامی رویه دیوارها، پایه‌های ایوان‌ها و غرفه‌ها مزین به آجرهای تراش در ابعاد و اشکال متنوع بوده که اکنون تعداد کمی از آن‌ها بر جای خود نصب است و تعدادی از تزئینات جابه‌جا شده است.

وی گفت: این تزئینات شامل آجرهای مشبک با نگین‌های زیبای فیروزه‌ای رنگ که همچون مسجد جامع گناباد بر درون قاب عمودی نمای پایه‌های ایوان قبله نصب بوده و نیز آجرهای تراش تزئینی، لچکی‌های دوطرفه طاق غرفه‌ها، اکنون بر لچکی‌های دوطرفه طاق ایوان قبله نصب شده که با آجرهای تراش تزئینی اولیه آن موضع متفاوت است، می‌شود.

این پژوهشگر و باستان‌شناس خراسانی افزود: حتی قطعه‌هایی از کتیبه‌های آجری قالب‌زده عصر سلجوقی از یک بنای تخریب شده دیگر (احتمالا مسجد گنبد سنگان) نیز بر لچکی‌های دوطرفه طاق ایوان قبله نصب شده است و تزئینات آجری خاص این مسجد به اشکال لوزی، مثلث، گل و برگ، نیم دایره و ماکویی تراشیده شده‌اند.

لباف‌خانیکی ابراز کرد: بر پاکار سقف جناقی چند قسمتی ایوان قبله نواری تزئینی در هیأت نقش آجری خفته راسته و پلکانی نقش بسته و بر انتهای ایوان محراب کم عمقی تعبیه گردیده و با مقرنس، شمسه، نقش محرابی و ماکویی گچی آراسته شده است. شواهد باقیمانده‌ها حکایت از این دارند که مسجد جامع سنگان هم مانند دیگر مساجد سبک خراسانی درون‌گرا و آکنده از تزئینات متنوع آجری بوده است.

وی یادآور شد: مسجد جامع سنگان در بیستم مهر ماه ۱۳۷۶ به شماره۱۹۲۶ در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده که بدون تردید یکی از جاذبه‌های گردشگری است که هر بیننده را به شگفتی وا می‌دارد.

منبع:ایسنا

آتشگاه ، این کوه با شکوه دور از دست…

فرض کنیم نویسندۀ «اصفهان، نصف جهان» هنوز زنده است و در آینده، قصد سفر به اصفهان را دارد؛ به شهری که بی‌اعتنا به اعتراض دوستداران میراث فرهنگی آن، بین دو کوه آتشگاه و قائمیه اتصال فضایی برقرار کرده اند و سازه‌هایی برای فروش بلیت و پر و خالی کردن مردم روی لایه‌های تاریخی آتشگاه احداث شده است؛ در این صورت، او سفرنامه‌اش را با کدام جمله دربارۀ این کوه تمام می‌کند؟

صادق هدایت، در چهارمین صفحه از سفرنامۀ ۵۱ صفحه‌ای خود که آن را دربارۀ اصفهان نوشته و سال ۱۳۱۱ در چاپخانه «فردین و برادر» تهران به چاپ رسانده، می‌نویسد: «پس از یک سال زندگی یکنواخت، چهار روز تعطیل را غنیمت شمرده، تصمیم گرفتم به اصفهان بروم و به خیالم رسید که این چهار روز تغییر و تنوع غیرمعمولی را یادداشت بکنم. چرا تصمیم گرفتم که بروم به اصفهان؟ آن را هم نمی‌دانم، ولی دیر زمانی بود که آنچه عکس از اصفهان دیده بودم و وصفی که از آن شنیده یا خوانده بودم، این شهر را به طرز افسانه آمیزی به نظرم جلوه داده بود؛ مانند حکایت‌های هزار و یک ‌شب، با مسجدها، پل‌ها، کوشک‌ها، مناره‌ها، کاشی‌کاری‌ها، قلمکارها، نقاشی‌ها و بالاخره شهر پراستعداد هنرمندان، ‌که هنوز گذشته تاریخی شکوه و عظمت دیرین خود را از دست نداده است. همۀ این‌ها کافی بود که اصفهان مرا به‌سوی خود بکشاند و باید اقرار بکنم که پشیمان هم نشدم.»

او پس از بیان حالات همسفران، جزئیات جاده، شهرهای کوچک بین راه و عابرانش، سواد اصفهان را چنین وصف می‌کند: «همین‌طور که نزدیک می‌شدیم، کم‌کم شهر اصفهان نمایان می‌شد؛ سبزه‌ها، درخت‌ها، باغ، کشتزار، برج کبوتر، کرت بندی، آبیاری زمین ماسه دور شده، کشاورزانی که زیر آفتاب پهلوی یکدیگر ایستاده و زمین را زیر و رو می‌کردند. در اولین وهله اصفهان شهر فلاحتی درجه اول به نظر می‌آید که از روی قاعده علمی و دقت کامل انجام می‌گیرد. همان‌طور که در شهرهای فلاحتی اروپا دیده می‌شود. شاید اصفهان نمونه‌ای از آبادی‌های دوره ساسانیان را نشان می‌دهد و چنان‌که در ایران باستان معمول بوده، رعیت اصفهان کشاورزی را وظیفه مقدس خودش می‌داند. مدتی از کنار سبزی‌کاری‌ها، درخت‌ها، دیوارهای بلند قلعه مانند و گنبدهای خراب گذشتیم تا به دروازه دولت شهر رسیدیم.»

کوه آتشگاه

هدایت، پس از اقامت در مهمانخانه آمریک(هتل جهان) و تلافی کردن بی‌خوابی شبانه، اصفهان گردی‌اش را آغاز می‌کند؛ چهارباغ و مدرسه منحصربه‌فردش، زاینده‌رودی را که شهر اصفهان از دولت سر آن ایجاد شده، پل سی‌وسه چشمه و هنرمندانی که مشغول شستن قلمکارهایشان در آب بوده‌اند را می‌بیند و آنچه مربوط به مردم‌شناسی اصفهانیان است، از زبان مردی به نام «رضوی» روایت می‌کند که این بیت، خلاصۀ آن است: «بهشت روی زمین خطۀ صفاهان است، به‌شرط آن ‌که تکانش دهند در دوزخ!»

اما قضاوت خود او از مردم اصفهان چنین است: «اصفهانی‌ها ظاهراً خون گرم و خوش‌اخلاق هستند. البته تجربه سه چهار روز به درد شناختن مردم نمی‌خورد و چون تاکنون با اصفهانی معامله نداشته‌ام نمی‌توانم به‌طور صریح قضاوت کنم. همین‌قدر می‌دانم که در مقابل این حدیث و تهمت‌های هجوآمیز یک شعر دیگر هست: جهان را اگر اصفهانی نبود/ جهان‌آفرین را جهانی نبود.»

این نویسنده، در طول سفر خود از چهل‌ستون، کارخانه رنگرزی و بافندگی ذبیح، میدان نقش‌جهان، پل خواجو، مسجد جامع عتیق، مدرسه هارونیه، مسجد و مناره علی، امامزاده اسماعیل، دارالبطیخ، محله جلفا و موزه و کلیسا و قبرستان ارامنه هم بازدید می‌کند و پس از پایان ملاقات با منارجنبان می‌نویسد: «در اینجا چیز تماشایی دیگری به‌جز کوه آتشگاه نبود که در دو فرسنگی شهر اصفهان واقع‌ شده و تا اینجا، نیم فرسنگ فاصله داشت. راهنما گفت بنایی است روی کوه که با خشت خام ساخته‌اند و هر کدام از آن خشت‌ها هفت من وزن دارد و حاضر شد که برای ظهر به ما جا و خوراک بدهد. ما هم به‌قصد تماشا رهسپار شدیم.

نزدیک کوه، کنار کشت زار، از درشکه پیاده شدیم. کوه نسبتاً کوتاه و مخروطی شکل بود و بالا رفتن از آن دشوار به نظر نمی‌آمد ولی راه معین هم نداشت. از پایین‌دیواره‌ای شکسته روی کوه پیدا بود. محل ساختمان خیلی باسلیقه انتخاب‌شده بود. روی کوه چیزی که هنوز برپاست یک هشت دری گرد است که طاقش ریخته و پایه‌هایش کنده‌ شده و چندین جرز و آثار بنایی‌های دیگر در اطراف کوه دیده می‌شود.

ساختمان از خشت‌های خیلی بزرگ کلفت از گل ماسه می‌باشد  و لابه‌لای آن بوریا گذاشته ‌شده. جاهایی را که خراب نکرده‌اند هنوز محکم و تمیز بر جا مانده، خشت‌ها نیز خیلی محکم و مثل این است که دیروز قالب‌زده باشند. اگر این بنا به دست آدم‌ها خراب نشده بود شاید صد سال دیگر هم خم به ابرویش نمی‌آمد.

دور نمای شهر اصفهان بی‌اندازه قشنگ و سبز و خرم از آن بالا پیداست. رودخانه مثل نوار سیمین میان سبزه و کشت زارهای رنگ‌به‌رنگ مارپیچ می‌خورد. این کشت زارها مثل پارچه چهل‌تکه می‌باشد که هر تکه آن یک رنگ سبز دارد.

هشت دری، بلندتر از سایر بناها و میان کوه واقع‌شده و دارای هشت درگاه یک‌جور و یک اندازه است. بالای درگاه‌ها هلالی شکلی است که دهنه هر کدام قریب یک گز است و از درون، بالای هر دری یک رف کوتاه می‌باشد، مانند رف خانه‌های قدیمی که بالایش به شکل قوس شکسته است.

پی هشت دری از سنگ است و خود بنا از همان خشت‌های بزرگ ساخته‌شده که رویش کاه‌گل و با گچ سفید شده. در میان ‌هشت دری محرابی است به شکل مربع ‌مستطیل مانند محراب مسجدها که دور آن از سنگ است و درون آن پر شده. شاید در همان‌جا آتش می‌افروخته‌اند. طرف دیگر کوه بنای مفصل‌تری بوده که از آن چیزی باقی نمانده و تشکیل تل بزرگی می‌دهد. به روایتی شهر پهله در قدیم پایین همین کوه بوده است. آنچه که شهرت دارد و از اسم کوه هم پیداست، در سابق شاید در زمان ساسانیان اینجا آتشکده بوده و هنوز هم اهل ده می‌گویند اینجا آتشکده گبرها و آتش‌پرست‌هاست.

رفیقم از طرف دیگر کوه رفت. من یک‌تکه روزنامه از جیبم درآوردم و در محراب آتشکده آتش زدم که شعله کشید و زود خاکستر شد. بعد از بیراهه به‌دشواری پایین آمدم. وقتی‌که پایین کوه رسیدیم چهار نفر بچه کوچک دهاتی از کوه بالا می‌رفتند. رفیقم گفت هوا گرم است برگردید. یکی از آن‌ها جواب داد: رعیت باید گرماگی بخورد تا عادت کند.

کوه آتشگاه روز آبادی‌اش شکوه مخصوصی داشته است. این پرستشگاه دورش دیوار نداشته و چیزی را از کسی نمی‌پوشانیده. مانند آتش ساده و پاکیزه بوده. همان آتش جاودان نماینده پاکیزگی و زیبایی که به‌سوی آسمان زبانه می‌کشیده و در شب‌های تار از دور دل‌های افسرده را قوت می‌داده و از نزدیک با پیچ‌وخم دلربا با روان انسان گفتگو می‌کرده.

آتشگاه اصفهان

 

هوا گرم بود و ما خسته رفتیم پای درخت کنار نهر آب نشستیم. دهقان پای کوه که کرت‌ها را آبیاری می‌کرد با ریش جوگندمی و قبای قدک آبی آمد پهلوی ما چمباتمه زد.

رفقیم کوه را نشان داد و پرسید که سرخی میان آن چیست؟ او گفت چشمه منظر است و گل‌سرخی آنجا دارد که اگر به شاخ گوسفند بمالند چاق می‌شود و به درخت میوه بمالند بارش زیاد می‌شود. چاه آبی هم دارد که آبش خیلی گواراست.

من یاد کتاب‌های قدیمی افتادم که برای هر چیز کوچک و بی‌معنی هزار خاصیت موهوم می‌تراشند. این فکر شاید از آنجا آمده که در همه کارهای خدا مصلحتی است و چیزی بی‌فایده آفریده نشده.

از آتشگاه پرسیدیم، گفت: اول اصفهان دریا بوده و این کوه از آب بیرون بوده. مردمان پیشین آمدند این هشت دری را بالای کوه ساختند و خشت و گلش را با بز آن بالا بردند.

من پرسیدم: اگر آب بود چرا بز را انتخاب کردند که در آب غرق می‌شد؟ مگر حیوان بلندتری نبوده؟ اقرار کرد که این‌طور معروف است… ایران چقدر بزرگ قدیمی و اسرارآمیز است. یک نفر دهاتی آمریکایی یا فرانسوی نمی‌تواند این‌همه یادبود و فکر و افسانه داشته باشد.»

هدایت، عصر همان روز به مهمانخانه برمی‌گردد و بعد به تهران، اما بخشی از وجود خود را برای همیشه در آتشگاه جا می‌گذارد. او در صفحات پایانی سفرنامه خود نوشته است: «من صفحه گیتار هاوایی را گذاشتم. زیروبم آن در هوای ملایم شب آغشته می‌شد. هیکل کوه آتشگاه آنجا، دور و مرموز در روشنایی مهتاب پیدا بود.

نمی‌دانم چرا این ساز مرا به یاد روز آبادی آتشگاه انداخت… آیا روح پیشینیان، صنعتگران و روح پادشاهان، آن بالا روی خرابه‌های آتشگاه پرواز نمی‌کند؟ در این ساعت همه خستگی‌ها، دوندگی‌های مسافرت برای جواز و اتومبیل از یادم رفت و مثل این بود که آنچه دنبالش می‌گشتم به من داده بودند.

آیا برای شناختن اصفهان سه چهار روز کافی است؟

آیا می‌توانم راجع به آن اظهار عقیده بکنم؟

برای این شهری که در زمان صفویه نصف جهان لقب داشته؛ شهر یکتای دنیا که از همه‌جا به دیدن آن می‌آمدند. شهر صنعت، شکوه، شراب، نقاشی، کاشی‌کاری، معماری، کشاورزی، با گنبدها، مناره‌ها، کاشی‌های لاجوردی که می‌خواسته به‌پای تیسفون پایتخت باشکوه ساسانی برسد و هنوز هم زیر عظمت و کشش صنعت خودش انسان را خرد می‌کند.

آتشکده آتشگاه

حالا که چشمم را می‌بندم یک دسته کاشی خوش‌نقش‌ونگار بارنگ‌های خیره‌کننده در جلوی چشمم مجسم می‌شود. مهتاب، شبح مناره‌ها، گنبدها، طاق‌ها، شبستان‌ها، دشت‌های پهن، کشتزارهای سبز، گل‌های سفید، خشخاش، آب زاینده‌رود که روی ریگ‌ها غلت می‌زند، همه مانند پرده سینما یکی از پی دیگری از جلوی چشمم می‌گذرد.

صفحه گیتار هاوایی آهسته می‌چرخد و ناله‌های سیم در هوا موج می‌زند و می‌لرزد. نمی‌دانم چرا یاد آتشگاه می‌افتم و سرودی که پیش‌تر، خیلی پیش‌تر در آنجا مترنم بوده به یاد می‌آورم.

آن کوه پیر کوتاه که مانند افسون، تنها از زمین سر درآورده برای اینکه رویش آتشگاه بسازند. دور از شهر، دور از هیاهو، دور از دسترس مردم، آن هشت دری سفید مثل تخم‌مرغ که با خشت‌های وزین ساخته‌شده، جلوی خورشید می‌درخشیده، شب‌ها در میان خاموشی و آرامش طبیعت از میان آن آتش جاودانی زبانه می‌کشیده و قلب‌های سرد را گرم می‌کرده، فکرها را از زندگی مادی بالا می‌برده و به سرحد کمال می‌رسانیده. همان‌طوری که همه‌چیز در آتش استحاله می‌شود و بی‌آلایش می‌گردد.

مثل‌اینکه این ناله‌های گیتار وابستگی مستقیمی با این آتشکده دارد و با سرنوشت آن می‌نالد. باید رفت. این لغت رفتن چقدر سخت است. یکی از نویسندگان گفته آهنگ سفر یک‌جور مردن است. وقتی‌که انسان شهری را ترک کی کند مقداری از یادگار احساسات و کمی از هستی خودش را در آن جا می‌گذارد و مقداری از یادبودها و تأثیر آن شهر را با خودش می‌برد. خود من اکنون که می‌خواهم برگردم، مثل این است که چیزی را گم‌کرده باشم یا از من کاسته شده باشد و آن چیز نمی‌دانم چیست. شاید یک خرده از هستی من آنجا در آتشگاه مانده باشد.»

فرض کنیم صادق هدایت هنوز زنده است و در آینده، قصد سفر به اصفهان را دارد؛ به شهری که شهرداری آن، بی‌اعتنا به اعتراض دوستداران میراث فرهنگی، بین دو کوه آتشگاه و قائمیه اتصال فضایی برقرار و سازه‌هایی را برای فروش بلیت و پر و خالی کردن مردم روی لایه‌های تاریخی آتشگاه احداث کرده است؛ در این صورت، او باز هم سفرنامۀ اصفهان نصف جهانش را با همان جمله‌ای تمام می‌کند که ۲۸ اردیبهشتِ سال ۱۳۱۱ نوشته بود؟

منبع: ایسنا

ناقوس ساعت تاریخی تهران به صدا درآمد

ساعت کاخ گلستان که هدیه ملکه انگلیس به ناصرالدین شاه قاجار بود، پس از سال‌ها خاموشی دوباره به کار افتاد و صدای ناقوس آن صبح امروز در تهران پیچید.

این ساعت که به گفته تعمیرکار آن، قدمتش به بیش از ۱۵۰ سال می‌رسد، روی برج شمس‌العماره در کاخ گلستان نصب شده است. ساعت پیشکش ملکه ویکتوریا به ناصرالدین شاه بود که روی بلندقامت‌ترین عمارت تهران نصب شد. اما صدای بلند ناقوس آن برای دربار و اهالی محدوده ارگ سلطنتی آزاردهنده بود، خواستند صدای ساعت را کم کنند، ولی کلا آن را از کار انداختند.

اوایل دهه ۹۰ سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی، محمد ساعتچی ـ ساعتکار قدیمی شهر ـ را خبر کرد تا به یک قرن سکوت ساعت پیشکشی پایان دهد. سرانجام ظهر روز ۲۲ بهمن‌ماه سال ۱۳۹۱ عقربه‌های ساعت شمس‌العماره به حرکت درآمد. گفته می‌شد هزینه تعمیر و نگهداری این ساعت ماهانه ۵۰۰ هزار تومان بود که هزینه بالای آن، کوک ساعت را پس از ۱۰ ماه، دوباره از کار انداخت. هرچند  مسؤولان کاخ آن زمان گفتند کوک ساعت چون از حالت دستی خارج و مکانیکی شده دوام نیاورده است.

سال ۹۷ دوباره تعمیرکار ساعت را خبر کردند و با او تفاهم‌نامه‌ای بستند تا هم کل ساعت‌های کاخ گلستان را کار بیندازد، هم هر ۱۵ روز یک بار ساعت شمس‌العماره را کنترل کند تا بار دیگر متوقف نشود. از مدیر وقت کاخ نقل شده که هزینه نگهداری و کوک این ساعت ماهانه تقریبا ۱۵ میلیون تومان می‌شد. از به کار افتادن دوباره ساعت در آن روزها خبری نشد تا این‌که صبح امروز، دوشنبه ۲۳ فروردین‌ماه سال ۱۴۰۰، ناقوس ساعت شمس‌العماره به صدا درآمد.

تعمیرکاران این ساعت می‌گویند ۱۸ ماه برای به کار انداختن عقربه‌ها و ناقوس آن ‌زمان گذاشته‌اند.

 

ناقوس این ساعت تاریخی پس از سال‌ها خاموشی، با حضور شهردار منطقه ۱۲ به صدا درآمد، چون این‌بار هزینه تعمیر و کوک آن را شهرداری این منطقه پرداخت کرده است. علی‌محمد سعادتی به ایسنا گفت: کاخ گلستان تنها اثر جهانی شهر تهران است که همه ما در هر نهاد و دستگاهی موظفیم از آن حفاظت کنیم.

او ‌علت به حرکت درآوردن این ساعت را بازگشایی دوباره «باب عالی» ـ درِ شرقی کاخ گلستان ـ دانست و افزود: بازگشایی این درِ کاخ گلستان دغدغه درازمدت ما بود، بنابراین با مدیریت این مجموعه تاریخی و فرهنگی صحبت کردیم و مجوزهای لازم را برای مرمت و بازگشایی آن گرفتیم. راه‌اندازی ساعت ملکه ویکتوریا هم بخشی از پروژه باب عالی است. این ساعت از سال ۱۳۰۴ تا ۱۳۸۹ از کار افتاده بود که پس از این دوره تعمیر شد، ولی دوباره از مدار خارج شد تا امسال که دوباره صدای آن شنیده می‌شود و خاطره تهران قدیم را تداعی می‌کند. قرار است کارشناسانی به این منظور آموزش داده شوند تا  دیگر شاهد خاموشی ساعت شمس‌العماره نباشیم.

آفرین امامی ـ مدیر مجموعه میراث جهانی کاخ گلستان ـ نیز در مراسم به صدا درآوردن ناقوس ساعت شمس‌العماره گفت: به کار انداختن ساعت شمس‌العماره پیش‌نیاز بازگشایی «باب عالی» بود که موضوع با شهرداری منطقه ۱۲ مطرح و با استقبال و حمایت آن‌ها نیز مواجه شد. هدف مجموعه جهانی کاخ گلستان این است که ساعت به صورت متوالی کار کند و صدای ناقوس آن در منطقه شنیده شود. اجازه نمی‌دهیم بار دیگر ساعت ساکت شود.

او در جریان بازدید شهردار منطقه ۱۲ با اشاره به پیشنهاد راه‌اندازی موزه ساعت در شمس‌العماره و موافقت اداره کل موزه‌ها، افزود: با وجود حدود ۴۰۰ ساعت تاریخی در کاخ گلستان که بیشتر آن‌ها پیشکش‌شده به ناصرالدین‌شاه است، می‌توان این عمارت را به موزه ساعت یا زمان تبدیل کرد. قرار است طرح محتوایی آن آماده شود تا مصوبه را دریافت کند.

همچنین جبار آوج ـ معاون فنی مجموعه جهانی کاخ گلستان ـ درباره مرمت این ساعت تاریخی به ایسنا توضیح داد: ساعت به دو شیوه می‌توانست مرمت شود؛ یکی این‌که سیستم داخلی آن به الکترونیکی تبدیل شود، یعنی با برق کار کند و یا از باطری استفاده شود. روش دیگر این بود به سیستم قبلی بماند و دستی کوک شود. با مشورت‌هایی که گرفتیم قرار شد آن را به روش مکانیکی مرمت کنیم.

او افزود: این ساعت در زمان خودش هر روز کوک می‌شد، اما با تغییری که داده شد هر چهار روز به کوک نیاز داشت، بنابراین باید یک نفر به طور مداوم حضور می‌داشت و آن را کوک می‌کرد و چون سیستم ساعت مکانیکی بود باید هر ۱۵ روز روغن‌کاری و سر هر ماه گریس‌کاری می‌شد. برای همین باید قرارداد نگهداری می‌بستیم. این اتفاقات در اوایل دهه ۹۰ برای ثبت جهانی کاخ گلستان انجام شد.

آوج گفت: آن زمان منابع مالی برای حضور ثابت و مداوم فردی که ساعت را کوک و نگهداری کند، پیش‌بینی نشد و ردیف بودجه‌ای نداشت و الان هم به همت شهرداری ساعت تعمیر شده است. سالیانه حداقل ۵۰ تا ۶۰ میلیون تومان برای نگهداری این ساعت نیاز است.

او افزود: راه‌اندازی و نگهداری این ساعت توسط آقا جمشید غیب‌زاده،‌ شاگرد محمد ساعتچی طی قراردادی که با شهرداری دارد، انجام می‌شود. اگر شهرداری منابع مالی این ساعت را تامین نکند، ممکن است دوباره این ساعت تاریخی از کار بیافتد.

معاون فنی مجموعه جهانی کاخ گلستان درباره ضرورت راه‌اندازی این ساعت تاریخی اظهار کرد: تهران قدیم نشانه‌های خاص خود را دارد که در بسیاری از اذهان و خاطرات مردم این عناصر وجود دارد،‌ اگر این خصوصیات از شهر تهران گرفته شود، تهران هویت گذشته خود را از دست می‌دهد. مثلا شمس‌العماره در شعر و ادبیات و ضرب‌المثل‌های ما و در تهران قدیم وجود دارد. همین شمس‌العماره از جزئیاتی تشکیل شده که اگر این عناصر  را از آن بگیریم، شیر بی‌یار و دم می‌شود.

آوج افزود: ساعت شمس‌العماره اولین ساعت عمومی شهر تهران بود. پس نمی‌توانیم به‌راحتی از آن بگذریم. اگر شرایط طوری است که این ساعت عملکرد دقیق خود را انجام نمی‌دهد اشتباه است. اگر کاشی بیافتد یا گچ‌بری بریزد نباید آن را مرمت کرد؟ ساعت هم یکی  از آن عناصر است که نباید به سادگی از کنار آن بگذریم.

منبع: ایسنا

مرتبط:

کاخ گلستان _زیباترین جاذبه گردشگری در تهران

عمارت بادگیر در کاخ گلستان

آشنایی با کاخ موزه گلستان

مسجد مطلب‌خان کهن‌­ترین مسجد خوی

در این بین شهرستان خوی به سبب تدین مردمش و مراعات شرایع اسلامی که از قدیم‌الایام به دارالمومنین معروف شده، دارای مراکز عبادی فراوانی در سطح شهر است.

مسجد مطلب‌خان از کهن‌ترین و در عین حال مهم‌ترین و باشکوه‌ترین مسجدی است که در مرکز شهر خوی و در فاصله ۳۰ متری بازار قدیمی  در کنار خیابان طالقانی واقع شده است.

تاریخچه و وجه تسمیه بنا

طبق نوشته سیاحان در سفرنامه‌هایشان، خوی به داشتن مساجد زیاد معروف و مشهور بوده است، از جمله در سفرنامه اولیاء چلبی آمده است: «خوی هفتاد مسجد دارد که دو تا از آنها جامع است» و یا اوژن اوبن می نویسد: «خوی چهل مسجد دارد و امام جمعه در مسجد نماز می‌خواند.»

درباره تاریخ مسجد مطلب‌خان نیز بحث‌های فراوانی شده است و هر کس آن را به دوره‌ای نسبت داده است، مولف کتاب مراة‌البلدان می‌نویسد: «دو مسجد در خوی است، یکی مسجدی که مرحوم حسین‌خان دنبلی ساخته و معروف به مسجد شاه است، بنایی بسیار عالی اما ناقص مانده و خراب شده است. دیگری مسجدی است که مرحوم حاجی مطلب‌خان ساخته، بنایی مرتفع با مخارجی زیاد کرده آن همچون ناقص مانده خراب شده است.»

مسجد مطلب‌خان

در کتاب جغرافیای کامل ایران درباره این مسجد نوشته شده است: «این مسجد بمانند مساجد دوره مغول روباز است و در دوره صفویه بنا شده است.»

با توجه به معماری عظیم مسجد و همچنین مواد فرهنگی به دست آمده از کاوش باستان‌شناختی، می‌توان به طور یقین اظهار کرد که این مسجد در دوره ایلخانیان ساخته شده است و سبک معماری آن به شیوه آذری بوده در این شیوه است که شبستانی با آن همه عظمت و شکوه برای گنبدزنی ساخته می‌شود.

در ارتباط با وجه تسمیه بنا می‌توان اظهار کرد که مسجد به سبب سوانحی تخریب، و در دوره قاجاریه (سال ۱۲۵۵ ه.ق) به وسیله شخصی به نام مطلب‌خان تجدید بنا شده و به همین خاطر به این نام مشهور شده است.

مشخصات بنا

این مسجد از یک حیاط بزرگ در جبهه شمالی به ابعاد ۲۵×۴۰ متر تشکیل شده است که حوض سنگی بزرگی نیز در وسط آن دیده می‌شود، بنای مسجد شامل یک شبستان بزرگ روباز با پلان مربع‌شکل است که دور تا دور آن به حجرات دو طبقه و شاه‌نشین مزین و ایوان عظیم که در حال حاضر سقف پوششی آن فرو ریخته، تشکیل شده است.

نقشه مسجد مطلب‌خان از نوع یک ایوانی است که ایوان آن در نمای شمالی بنا قرار گرفته و هم‌اکنون پوشش آن فرو ریخته است، مصالح استفاده شده در ساخت این بنای عظیم، آجر قرمز مربع‌شکل (در ابعاد ۲۰×۲۰ سانتی‌متر) بوده که در دوره‌های مختلف بازسازی شده است.

تزیینات به کار رفته در این بنا شامل مقرنس‌کاری (تزیینات آویزه‌ای شکل که با گچ، آجر، سنگ، کاشی و چوب ساخته شده و معمولا زیر ایوان و محراب به کار می‌رود) گچی زیر ایوان و بالای محراب و همچنین تزیینات آجرکاری در نمای بنا است که بسیار زیباست و با پس و پیش گذاشتن آجرها، سایه و روشن بی‌نظیری به نمای خارجی مسجد داده است.

شبستان باشکوه مسجد، رو باز و بدون پوشش بوده و بخش تحتانی شبستان، مربع‌شکل با ابعاد ۲۰ ×۲۰ متر است. ولی قسمت فوقانی (طبقه اول) با بهره‌مندی از اسلوب خاص معماری، فرم هشت ضلعی به خود گرفته است.

مسجد مطلب‌خان

اطراف شبستان را نیز حجرات دو طبقه احاطه کرده‌اند که راه دسترسی به آنها به وسیله راه‌پله‌هایی است که در زاویه‌های شمال‌شرقی، شمال‌غربی، جنوب‌غربی و جنوب‌شرقی شبستان، تعبیه شده است.

به نظر می‌رسد که مسجد در ابتدا گنبدی داشته که در دوره‌های بعدی فرو ریخته و دیگر در هیچ دوره‌ای نتوانسته‌اند آن را بازسازی کنند و گنبدخانه تبدیل به صحن بزرگی شده است.

اما با توجه به معماری عظیم بنا، سبک سازه آن و همچنین تاریخ‌گذاری مواد فرهنگی حاصل از گمانه‌زنی باستان‌شناسی، بنای اولیه این مسجد در دوره  ایلخانیان به سبک آذری ساخته شده است.

* گزارش از افراسیاب گراوند، کارشناس باستان‌شناسی اداره‌کل میراث‌فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی آذربایجان غربی

مرتبط:

آبشار شلماش _زیبایی آذربایجان غربی

پل میرزا رسول؛ خشتی از تاریخ در دل آذربایجان غربی

آشنایی با کاخ موزه باغچه جوق – آذربایجان‌غربی

کشتی باچوخه _سنتی ریشه‌دار در فرهنگ مردمان خراسان شمالی

تا پیش از شیوع کرونا، گود زینل‌خان اسفراین هرساله در  روز ۱۴ فروردین میزبان ده‌ها هزار نفر از علاقه‌مندان و تماشاگرانی از سراسر کشور بود که با اشتیاق می‌آمدند تا ورزش سنتی مردمان خراسان شمالی و اسفراین را نظاره‌گر باشند.

این رویداد که در نوع خود کم‌نظیر است، در سال‌های گذشته با اجرای ویژه‌برنامه و جشن‌های نوروزگاهی و… شاهد استقبال پُرشور علاقه‌مندان و مردم بود که البته امسال نیز همانند سال ۹۹، شیوع کرونا مانع برگزاری این مسابقات شد.

با فرارسیدن فصل بهار و نوروز آداب‌ورسوم همراه با آن در مناطق مختلف ایران آغاز می‌شود. یکی از این آیین‌ها، آیین کشتی با چوخه است. لباس مخصوص این کشتی که به آن  چوخه می‌گویند، به دلیل استفاده از پشم در بافت آن، دارای استحکام و ضخامت بالایی است.

 کشتی باچوخه در تمام نقاط خراسان شمالی انجام می‌شود، چوخه یا چوخا در لغت به معنی جلیقه‌ای است که چوپانان محلی به تن می‌کردند، جنس آن از پشم حیوانات اهلی (گوسفند) است و به دلیل خاصیت پشم، لباسی ضخیم درست می‌شود. در فرهنگ دهخدا معنی چوخه (چوخا) به معنی جامه پشمین است و در فرهنگ‌نامه معین به معنی جامه پشمین خشن که چوپانان می‌پوشند آمده است. علت نام‌گذاری کُشتی با چوخه استفاده کشتی‌گیران از این لباس هنگام کشتی گرفتن است.

آیین کشتی با چوخه

با شروع بهار، مبارزه کشتی‌گیران با چوخه در منطقه آغاز می‌شود. کشتی‌گیران در سیزده روز نوروز با یکدیگر مبارزه کرده تا اینکه تعدادی از کشتی‌گیران برنده و برای فینال انتخاب‌شده و بعد از آن در روز ۱۴ فروردین‌ماه که در اصل روز پایانی مسابقات است، مبارزه بزرگان کشتی آغاز می‌شود.

  این آیین در گود (چشمه) زینل‌خان ‌که در مرکز شهر اسفراین واقع‌شده، برگزار می‌شود، در این آیین کشتی‌گیران با چوخه‌هایی که بر تن دارند و شالی که به کمر خود می‌بندند و شلواری که تا بالای زانو بالا زده‌اند وارد میدان می‌شوند.

آداب‌ورسوم کشتی باچوخه

چوخه کاران با ورود به میدان، بوسه بر خاک گود زدن، احترام به تماشا گران، راز و نیاز با خدای رضوان و اجازه از پیشکسوتان مبارزه خود را آغاز می‌کنند. سپس چوخه‌گیران در هر یک از اوزان، یک‌به‌یک با یکدیگر کشتی می‌گیرند تا اینکه دو نفر به دور پایانی و یا به‌اصطلاح فینال برسند. در دور پایانی هرکدام از کشتی‌گیران با چوخه که در وزن مخصوص خود کشتی می‌گیرد اگر حریف را دو بار بر زمین بزند برنده و نفر اول می‌شود.

اما کشتی پهلوانی بدین‌صورت است که وزن مطرح نیست و همان وزن آزاد است. در این قسمت دیگر کشتی‌گیران حالت یک حذفی یا دو حذفی بالا نمی‌آیند بلکه هر کشتی‌گیر با گفتن کلمه قند، حریف برای خود می‌طلبد و بعد از حاضر شدن حریف هر دو با یکدیگر مبارزه می‌کنند. این کار تا زمانی ادامه می‌یابد که کشتی‌گیر چوخه کار حریفی برای مبارزه نداشته باشد. پهلوان چوخه کار پس از پیروزی بر حریفان و برنده شدن، بازوبند پهلوانی را از سوی بزرگان و یا پهلوانان پیشکسوت دریافت می‌کند.

در کشتی با چوخه از فنون بومی استفاده می‌شود که از معروف‌ترین فنون می‌توان به لنگ کردی (قول پیچ) اشاره کرد. داوری کشتی با چوخه در گذشته از سوی پیشکسوتان و کدخدایان انجام می‌شد و در حال حاضر هم از پهلوانان و کشتی‌گیران قهرمان و پیشکسوت استفاده می‌شود.

جوایز کشتی با چوخه در هر منطقه ممکن است مجزا و متفاوت باشد مثلاً قالی یا قالیچه، سکه طلا، قند، یک یا چند رأس حیوانات محلی (گوسفند، بز) جایزه داده شود. ولی دادن یک رأس قوچ به نفرات برتر متداول است. در آیین با چوخه اسفراین هم معمولاً یک یا چند رأس گوسفند به‌عنوان جایزه به نفر اول و پهلوان داده می‌شود.

بیشتر پهلوانان رسمی کشور در زمینهٔ کشتی آزاد و فرنگی، ابتدا کار خود را در زمینهٔ ورزش کشتی، با کشتی با چوخه آغاز کرده‌اند.

آیین کشتی با چوخه مفاهیمی والاتر از زورمندی و به خاک افکندن حریفان دارد و آن معنویت ویژه در این ورزش است که برخاسته از فرهنگ این منطقه است، داشتن ادبیات و موسیقی ویژه که در این منطقه متداول است، وجود مطابقت فرهنگی با ارزش‌های انسانی جامعه، شکل ورزشی و نحوه اجرای آن ‌که برای ورزشکار و برای بیننده ایجاد هیجان و سرگرمی می‌کند، از جمله ابعاد فرهنگی و اجتماعی این آیین است.

کشتی با چوخه از نظر زیبایی، حرکات و استفاده از فنون فوق‌العاده، مورد توجه علاقه‌مندان این کشتی است. ایجاد روحیه پهلوانی و جوانمردی و بایستگی و شایستگی کامل در این آیین مطابق با فرهنگ موجود در منطقه است. آیین کشتی با چوخه، چون همراه با دهل و سرنا اجرا می‌شود به‌نوعی با شادمانی عجین شده است.

کشتی سنتی با چوخه خراسان شمالی، به‌عنوان میراث معنوی به شماره ۳۰ در فهرست آثار ملی کشور به ثبت رسیده است.

منبع: میراث آریا

مرتبط:

جاذبه های گردشگری جویبار اقلیم پهلوانان و پایتخت کشتی جهان