گردشگری ادبی-روز شیراز

از بین رفتن گردشگری ادبی

«گردشگری ادبی» مثل شکل‌های دیگر گردشگری در کشور ما «لنگ» می‌زند. به‌راستی چه تعداد از گردشگرانی که هر روزه به اصفهان سفر می‌کنند، می‌دانند که «چهل ستون» محل قصه‌گویی شهرزاد بوده و «هزار و یکشب» ریشه ایرانی دارد نه عربی؟

چند نفر از کسانی که به «نیشابور» می‌روند، نشان از کوچه باغ‌هایی که «شفیعی کدکنی» آدرس می‌دهد، می‌گیرند؟! بی شک تعداد کسانی که خبر از این کوچه باغ‌ها دارند، کمتر از کسانی است که از محل واقعی قصه‌گویی هزار و یک شب خبر دارند. چند نفر از گردشگرانی که به «کاشان» می‌روند می‌دانند آن «گلستانه» که «سهراب سپهری» از آن نام می‌برد، نام مکانی است دو کیلومتر آن‌سوتر «مشهد اردهال» که امروز به «زباله‌دانی» تبدیل شده است؟!

مشاهیر پول‌ساز

گردشگری ادبی ایران پیش از آنکه جان بگیرد؛ در حال خط خوردن است. خانه «غلامحسین بنان» استاد آواز ایران درست زمانی تخریب شد که برای مثال آمریکایی ها از گردشگری ادبی خود سالانه یک میلیارد دلار درآمد داشتند. تخریبی که البته تنها به پایتخت محدود نشد. «حسین منزوی» هم در زنجان خانه‌ای ندارد. خانه «عارف قزوینی» را هم کوبیده‌اند به جای آن یک خانه مسکونی ساخته‌اند اما در شهر «پراگ»، زادگاه «کافکا» مسیرهایی برای گردشگری ادبی تعریف شده و مردم زیادی از میدان‌ها و کافه‌های محل گذر و استراحت این نویسنده دیدن می‌کنند. در آرامگاه ظهیرالدوله بیشتر وقت‌ها به روی گردشگر بسته است اما در شهر «برلین» یادمان‌های «موتزارت»، «بتهوون» و آرامگاه‌های مشاهیر، نویسندگان و موزیسین‌ها پر از گردشگر است. بتهوون فقط برای آلمانی‌ها ارزآور نیست. از هر کشوری که رد شده، در هر خانه‌ای که ساکن شده، حتی برای یک مدت کوتاه، امروز مقصد گردشگرانی است که مانند ریگ بیابان پول خرج می‌کنند تا بتوانند یک لحظه در حال و هوای آن روز‌های بتهوون نفس بکشند اما در ایران همه‌چیز در حال محو شده است. ساختمان‌ها و آدم‌ها از ذهن‌ها و از دیده‌ها محو می‌شوند. در نهایت این «محبوبه نجف‌خانی» مترجم مجموعه آثار «رولددال» است که می‌گوید: «امروز، کشورهایی چون آمریکا که تاریخ و فرهنگ ندارند، برای خود گذشته و هویت می‌خرند تا آنجا که کت و شلوار «برد پیت» در فیلم «اوشن الون» را به موزه می‌برند و با نهایت دقت از آن نگهداری می‌کنند، ولی ما خانه «پروین اعتصامی»، «حسین منزوی» و «صادق هدایت» را نابود می‌کنیم.»

«آرش نورآقایی» نخستین مجری تورهای گردشگری ادبی می‌گوید: «علاوه بر اینکه شهر هزار و یک شب را دو دستی به اعراب واگذار کردیم؛ اسطوره‌های دیگر را هم فراموش کردیم.» یکی از اسطوره‌های مدنظر او «دماوند» و «آرش» است. او می‌پرسد:« آیا ما نمی‌توانیم بر فراز دماوند، مجسمه‌‌‌ای از آرش بسازیم و برای هر کوهنورد خارجی، اسطوره‌ او را روایت کنیم؟» بسیاری از جاذبه‌های گردشگری ایران با اسطوره‌ها و افسانه‌ها درآمیخته‌اند. نورآقایی توجه‌ها را به سمت دنیای لبریز از افسانه و اسطوره شاهنامه می‌برد و از آن به عنوان «ارزش افزوده گردشگری» یاد می‌کند که البته صنعت گردشگری از آن سود نبرده و طرفی نبسته است!

گردشگری ادبی به دنبال یک رستم

فقط «روزاموند ‎پیلچر» ۸۸ ساله، رمان‌نویس انگلیسی با داستان‌های خود باعث رشد ۴۰درصدی گردشگری در مناطق و مکان‌هایی شده که قصه‌های او در آن اتفاق می‌افتد. رمان‌هایی که براساس برآوردهای مقامات گردشگری این کشور بیش از هرچیزی باب طبع آلمانی‌هاست. حضور توریست‎های آلمانی در منطقه «دوون» و «کورنوال» در جنوب‌غربی بریتانیا که محل وقوع رویدادهای داستانی یک رمان رمانتیک بوده، باعث این افزایش تأثیرگذار و چشمگیری است.

«نورآقایی» قصه را به «سیستان و بلوچستان» محل تولد «رستم» می‌برد و می‌گوید:«محل بسیاری از این اتفاقات شاهنامه مشخص است؛ در ساده‌ترین گام می‌توان درآنجا موزه شاهنامه راه‌انداخت. یا برخی از داستان های شاهنامه را به روش‌های کارآمد و روزآمد روایت شود.»

ایتالیایی‌ها برای ««رومئو و ژولیت» شکسپیر «قبر نمادین» ساخته‌اند. نورآقایی پیشنهاد می‌دهد که یک مقبره نمادین از «شیرین و فرهاد» ساخته شود و تراژدی این عشاق برای گردشگران یادآوری شود. او در حالی این پیشنهاد را می‌دهد که «فرهاد تراش» کوه بیستون هم امروز کمتر مورد توجه است. گاهی اوقات این پیرمردها محلی کوه بیستون هستند که بر پای بیستون و رو به رو فرهاد تراش قصه آنها را به آواز می‌خوانند.

اما در انگلستان شهرهای لندن و ادینبورگ مورد توجه گردشگران ادبی است. در مرکز انگلستان گردشگران از خانه چارلز دیکنز و خانه‌ بنیامین جانسون که در آنجا نخستین لغت‌نامه جامع انگلیسی نوشته شد، بازدید می‌کنند. آنها می‌توانند در مکان‌هایی قدم بزنند که روزگاری لوکیشن داستان‌های پلیسی شرلوک هلمز بوده است. از همه جالب‌تر استنفورد، محل تولد شکسپیر را ببینند. ادینبورگ شهر نویسندگان مشهوری است که خالق کاراکتر‌های شرلوک هلمز و هری‌پاتر بوده‌اند. این شهر، یاد‌آور نویسندگان بزرگی همچون «والتر اسکات» و «رابرت لوئی استیونسون» است.

نورآقایی «غلو» را بخشی از «گردشگری» می‌داند و می‌گوید: «گردشگری ادبی به زیارت آرامگاه حافظ و سعدی و خیام و عطار محدود نمی‌شود. می‌توان به مزار حافظ رفت و فاتحه‌ای فرستاد و تفالی هم به دیوان حافظ زد اما این ساده‌ترین نوع گردشگری ادبی است.»

پاریس، هم شهر شاعرانه‌ای است که داستان‌سرایی ویکتور هوگو، ولتر، الکساندر دوما، ارنست همینگوی و اسکات فیتزجرالد همان گورستان پرلاشز معروف پاریس برای یک روز گردشگری ادبی کفایت می‌کند. در روسیه مردم از بولوار نوفسکی دیدن می‌کنند تا مکانی که الهام بخش «گوگول» پدر داستان‌نویسی مدرن روسیه بوده است را از نزدیک ببینند.

در کوبا کافی‌شاپی هست که «ارنست همینگوی» در آن قهوه می‌نوشیده و حالا این کشور کمونیستی، کافه را در تورهای گردشگری‌اش گنجانده و از آن پول درمی‌آورد. در حالی که «کافه نادری» که روزگاری پاتوق بسیاری از نویسندگان و شاعران بوده با سرنوشتی نامعلوم روبه‌رو شده است.

یکی از رستوران‌های گران ونیز، جایی است که همینگوی، داستان «آدمکش‌ها» را در آن نوشته است. گردشگران، کرور کرور پول می‌دهند تا بر آن میز و صندلی بنشینند. ونیزی‌ها در حالی هرساله از قِبَل غذا خوردن همینگوی در این رستوران درآمدزایی می‌کنند که چندی پیش یک خانم مورخ با هزاران دلیل ثابت کرده یک هفته‌ای که همینگوی در ونیز بوده، پولی نداشته که بتواند در رستوران غذا بخورد. چطور می‌توانسته هر روز به این رستوران بیاید؟! یعنی همینگوی در حالی از آمریکا تا ایتالیا برای آنانی که گردشگری ادبی را خوب می‌شناسند نان و آب داشته است که امروز در این نکته که آیا اصلاً می‌توانسته وارد رستوران بشود یا نه، شک و شبهه زیادی وارد است!

این در حالی است که خانه «پروین اعتصامی» شاعره نامدار ایرانی که امروز به سه خانه تبدیل شده در مرز میان ماندن و تخریب معلق است. یک بخش از این خانه در اختیار کمیته ملی موزه‌ها (ایکوم) است و توسط شهرداری مرمت شده؛ مرمتی که از سوی منتقدان به «بازسازی» تعبیر می‌شود. محمد ابراهیم لاریجانی، مدیرکل وقت میراث فرهنگی استان تهران اعتقاد دارد که شهرداری یکبار این خانه را خرید، تخریب کرد و از نو ساخت. خانه میانی دست دو خواهر است که سعی می‌کنند به هر نحوی که می‌توانند آن را نگه دارند. می‌ماند خانه سمت چپی که ساکنان آن علاقه بسیار زیادی به کوبیدن و دوباره ساختن آن دارند، مالکی که موفق شده با حکم دیوان عدالت اداری خانه را از ثبت ملی خارج کند.

نویسندگان داستان‌های رئالیسم جادویی، چون «بورخس» اقرار کرده‌اند که بن‌مایه نوشتن داستان‌هایشان، کتاب‌هایی چون «هزار و یکشب» بوده است. آرش نورآقایی می‌گوید:« نمی‌دانم چرا ما قدر ادبیات خود و ظرفیت‌های آن برای جذب گردشگر را نمی‌دانیم و به آثاری چون «سلامان و آبسال» و «جوامع‌الحکایات» بی‌توجه هستیم.» او پیشنهاد می‌دهد که براساس مسیر حرکت مولانا، می‌توان یک تور طراحی کرد: «چون این شاعر بزرگ ایرانی در مسیر بلخ به قونیه از خراسان گذشته است.»

بی‌شک اگر این مسیر در ترکیه بود الان هزاران نفر اروپایی را به عشق مولانا به ترکیه می‌کشاند!

در وین اتریش ۱۶-۱۵ ویلا و آپارتمان وجود دارد که از آن به عنوان موزه بتهوون نام می‌برند. وینی‌ها درحالی سفت و سخت به این موزه‌های بتهوون چسبیده‌اند که بتهوون موسیقیدان بزرگ آلمانی تنها مدت کوتاهی را در یکی از آن اتاق‌ها اقامت داشته است.

بعضی از موزه‌ها فقط یکی دو اتاق در طبقه چهارم و یا پنجم ساختمانی بلند دارند که شماری از وسایل بتهوون از قبیل پیانو، عینک، زیلو، صندلی، قاب عکس و نظایر این‌ها را به همان صورتی که آهنگساز پرآوازه از آنها استفاده می‌کرد، نگهداری می‌کنند. یکی از این موزه‌ها، خانه‌ای قدیمی و محقر در مرکز وین است. جایی که کاخ باشکوه «هابسبورگ» (قصر امپراتوران اتریش) را به رخ گردشگر می‌کشد. بتهوون تنها دو ماه در این اتاق زیسته است، اما برای دیدن آن حداقل باید ۴۰ پله مارپیچ چوبی را پشت سرگذاشت.

با صدای ناله گون پله‌ها که نشان از قدمت آنها دارد. در نهایت آنچه انتظار تو را می‌کشد، دو صندلی، چهار عدد قاب عکس، یک پیانو و یک زیلو است. همین! که البته گردشگران زیادی را به سوی خود می‌کشاند. وضعیت خانه‌های موقت بتهوون در وین درحالی است که این هنرمند متعلق به کشور آلمان است، نه اتریش.

با این وجود «نورآقایی» و دوستانش یک تور برای اساس رمان «کلیدر» در سبزوار و اطراف آن طراحی کردند اما نبود زیرساخت و محل اقامت این تور را در همان ابتدا مسیر متوقف کرد. او درباره چرایی توقف آن می‌گوید: «هنوز زیرساخت‌ها آماده نیست. بودند کسانی که می‌خواستند بیایند اما از روستای کلیدر تا نیشابور و قوچان و سبزوار، قهوه‌خانه یا مسافرخانه‌ای برای اسکان مسافران وجود ندارد و جالب اینکه روستای زعفرانیه از دیرباز در مسیر جاده ابریشم بوده و یکی از معدود روستاها و شهرهایی است که هم چاپارخانه دارد هم کاروانسرا اما هیچ جایی وجود ندارد که مسافران، شب را در آن بگذرانند.»

این در حالی است که کسانی که رمان «کلیدر» محمود دولت‌آبادی را خوانده‌اند، دلشان می‌خواهد که روستاهای شمال خراسان که محل وقوع این رمان است را ببینند. بسیاری دلشان در گرو دیدار از «اینچ برونی» است که «نادرابراهیمی» در «آتش بی‌دود» به تصویر می‌کشد. کارشناسان آثار ادبی را یک رسانه تبلیغاتی برای گردشگری ادبی می‌دانند.

منبع خبر:توریسم پرس

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *