موزهای به نام مدارا
در لسآنجلس، موزهای هست به نام مدارا؛ جایی که بی هیچ اشارهی مستقیمی، به بازدیدکنندگان این درس مهم را یاد میدهد: «بزرگترین خطای انسان این است که خطای خود را نپذیرد.»
لیلا میرقدر، مدرس دانشگاه و پژوهشگر در حوزه موزه و گردشگری میگوید: موزهها در هنگامهی شکلگیریشان وظیفهی گردآوری، حفاظت و نمایش آثار را بر عهده داشتند و آموزش و یادگیری و پژوهش و التذاذ از کارکردهای آنها محسوب میشد اما با گذر زمان، پررنگتر شدن نقش موزهها در جامعه و حرکت موزهها از شئ محوری به سمت مخاطب محوری، انتظارات، نیازها، انگیزههای بازدیدکنندگان و مخاطبان در اولویت قرار گرفت و موزهها از آن زمان به بعد به دنبال ایجاد تجربهای منحصربهفرد برای بازدیدکنندگان خود بودند.
او تصریح میکند: محور قرار گرفتن انسان و انتظارات و مشکلات او در جامعه، نقش شگفتانگیز موزهها را بهعنوان ابزاری برای بیان مسائل پر رنگ کرد و درست در همین نقطه بود که از موزهها بهعنوان رسانهای جهت انتقال پیام نام برده شد.
به گفتهی این مدرس دانشگاه، از این زمان به بعد بود که موزهها با استفاده از زبان هنر، و ارائه برنامههای مختلف، در بیان معضلات اجتماعی فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و حتی زیستمحیطی خوش درخشیدند؛ نقش موزهها در جامعه آنچنان پررنگتر شد که ابتدای امر روانشناسان و جامعه شناسان به بحث مخاطب شناسی در موزه ورود کرده و در خصوص چیستی بازدیدکنندگان، چرایی بازدید آنها، انتظارات، عقاید و تفکراتشان پژوهش و به نتایج شگفتانگیزی دست یافتند.
میرقدر، با اشاره به موزهی مدارا توضیح میدهد: هدف از ایجاد این موزه در لسآنجلس، ترویج مباحث روانشناسی نبوده بلکه بیشتر به بحث نژادپرستی، تعصب و … با تکیه بر وقایع تاریخی میپردازد اما اگر به معماری موزه، طراحی فضاها، نحوه نمایش در موزه در طی فرایند بازدید موشکافانه نگاه کنیم، میتوانیم پی ببریم که این موزه اگرچه در ظاهر به اتفاقات تاریخی و معضل نژادپرستی میپردازد ولی در لایههای زیرین خود و بهصورت زیرمتنی، پس از بازدید، این نکته را یادآور میشود که ما انسانها حتی با وجود شواهد و قرائن باز هم در پذیرش اشتباهاتمان سرسختیم و به دنبال توجیه میگردیم.
این موزه پژوه خاطرنشان میکند: آنچه باعث شد به موزهی مدارا نگاه ویژهای داشته باشم، کتابی با عنوان «کی بود کی بود؟ چگونه اشتباهات خود را توجیه میکنیم» نوشتهی کرول توریس و الیوت آرونسن بود. این کتاب به این مسئله میپردازد که چه میشود که آدمها اشتباهاتشان را نمیپذیرند و آن را توجیه میکنند و هدف آن نیز افزایش خودآگاهی است.
او میافزاید: موزهها بهعنوان نهادهای آموزشی غیررسمی، نقشی منحصربهفرد در آموزش و یادگیری مادامالعمر دارند و به همین خاطر کودکان یکی از گروههای هدفی هستند که مورد توجه موزهها قرار میگیرند. موزهی مدارا سالانه ۳۵۰ هزار بازدیدکننده دارد که یک سوم آن را کودکان مدرسهای تشکیل میدهند و بهصورت ملموس یا ناملموس پیام موزه را دریافت میکنند.
این مدرس دانشگاه میگوید: در کنار موزههایی که صرفاً به بحث روانشناسی ورود پیداکردهاند، موزههایی هم هستند که با فضاسازی و شیوه نمایش خردمندانه و خلاقانه، و انتخاب هوشمندانهی آثار، با روان افراد ارتباط برقرار میکنند و بر آن اثر میگذارند؛ موزهی مدارا از این دسته است.
میرقدر تصریح میکند: بازدید دانش آموزان از موزهی مدارا باعث میشود که آنها نسبت به تعصبات اجتماعی هشیارتر شوند و موزه، به آنها این پیام را منتقل میکند که بزرگترین خطای انسان، نپذیرفتن خطای خود و توجیه و انکار آن است.
او ادامه میدهد: همهی انسانها بر روی خیلی از چیزها و خیلی از مسائل تعصب دارند اما اگر کسی بگوید شما متعصبید!؟ به دلیل نداشتن آگاهی یا بهصورت غریزی آن را انکار میکنند. نوع و فرایند بازدید در موزهی مدارا اما بر این سخن صحه میگذارد، بهاینترتیب که وقتی بازدیدکنندگان برای خروج به سمت درِ بدون تعصب میروند، با یک در قفل زده مواجه میشوند و موزه، نابینا بودن بازدیدکننده را نسبت به تعصبات خود به این شیوه بهخوبی نمایش میدهد و به رخ او میکشد.
به عقیدهی این موزه پژوه و نیز نویسندگان کتاب «کی بود کی بود؟»، ارمغان چنین موزهای برای بازدیدکننده، آگاهی از نقصهای درونی و مقدمهای برای اصلاح آن است.
میرقدر، در پاسخ به این سؤال که آیا در ایران و اصفهان نیز میشود چنین موزهای داشت؟ اظهار میکند: متأسفانه بحث موزه در ایران بسیار متفاوت از دنیاست. در دنیا، جوامع و سیاستگذاران در حوزه میراث و فرهنگ به اهمیت موزه واقفاند و از آن برای حل مشکلات فرهنگی، ایجاد لذت و سرگرمی، آموزش و… استفاده میکنند و به دنبال خلق تجربهای منحصربهفرد برای بازدیدکننده هستند تا از این طریق به هدف غایی خود یعنی احساس رضایتمندی، و وفاداری بازدیدکننده دست یابند اما در ایران، حال و احوال موزهها چه قبل از بحران کووید ۱۹ چه در حال حاضر خوب نیست.
او دلیل این امر را کماهمیت بودن موزهها در سیاستهای کلان و خرد، کمبود بودجه، فقدان نیروهای انسانی متخصص، توانمند نکردن نیروهای فعلی و رسمی و… میداند و میگوید: اینجا ما اغلب با چند موزهی دولتی مواجهیم که به دلایل ذکرشده منفعلاند و قطعاً طرح درخواست ایجاد موزه در حوزههای مختلف نظیر موزهی کودک، مدارا، ادبیات، سبز و… در چنین فضایی راحت نیست.
این موزه پژوه یادآور میشود: سالهاست که در سراسر دنیا صنعت گردشگری و موزهها به سمت خصوصیسازی رفتهاند اما متأسفانه خصوصیسازی هم در اینجا مشکلات خاص خود را دارد و همین امر موجب میشود که افراد علاقهمند قید فعالیت در این حوزه را بزنند.
میرقدر، به نقش مردم در معادلهی پویایی موزهها نیز اشاره میکند و میگوید: رفتن به موزه در سبد تفریحی خانوادههای ایرانی نیست و باید برای این امر فرهنگسازی شود که البته سالها طول خواهد کشید. در چنین وضعیتی حتی اگر روزی موزهی مدارا ایجاد شود، در ابتدای امر توجیه اقتصادی ندارد و از طرح چنین ایدههایی به نتیجه نخواهیم رسید مگر اینکه مدیران ارشد ما در سند چشمانداز و سیاستگذاریهای کلان به موزهها اهمیت بدهند، آن هم نه بر روی برگه و در قالب حرف بلکه در عمل. در این صورت میتوان امیدوار بود که اوضاع موزههایمان بهبود یابد و موزههای جدیدی تأسیس شود.
منبع: ایسنا
مرتبط:
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.