شهریار

در فراق شهریار

شهریار بی‌گمان یکی از پرآوازه‌ترین شاعران روزگار ماست. اگر امروز یک خبرنگار، میکروفون به دست بگیرد و در خیابان از مردم بخواهد که از چند شاعر صدسال اخیر ایران نام ببرند بی‌تردید یکی از نام‌هایی که بسیار خواهد شنید شهریار است.

شهریار شاعری است که از زبان مردم حرف می‌زند و به زبان مردم شعر می‌گوید و این خصوصیت شعرهایش را مردمی و آوازه نامش را به فراتر از مرزهای ایران برده و جهانی ساخته است.

او با مجموعه «حیدربابایه سلام» نگاه ملت‌های جهان را به‌سوی خود متوجه کرد و توانست دروازه‌های جهان را از منظر این شاهکار ادبی به روی هنر خویش بگشاید.

به مناسبت سی‌وسومین سالگرد ارتحال شاعر عالی‌قدر و شیرین‌سخن آذربایجان در ادامه این گزارش به شرح مختصری از زندگی و اوصاف ماندگار او از حوزه شعر و ادب می‌پردازیم.

تولد استاد شهریار

استاد سیّدمحمدحسین بهجت تبریزی، متخلّص به «شهریار»، فرزند حاج میرآقا خُشْگِنابی، در سال ۱۲۸۵ ش در تبریز چشم به جهان گشود. استاد شهریار خود در این باره می‌گوید: «تولد من تحقیقا معلوم نیست، ولی اواخر ۲۴ یا اوایل ۲۵ قمری است. در سال ۱۳۰۲ در تهران اداره آمار تشکیل شده بود که رفتیم شناسنامه گرفتیم. آن روز هم نمی‌شد تحقیقا سال قمری را با شمسی تطبیق کرد که ۲۵ قمری به چه سال شمسی مطابق می‌شود. بعدها فهمیدیم ۱۲۸۵ است و من تولدم را ۸۳ گرفتم در صورتی که ۸۵ شمسی بود. مخصوصا دو سال بیشتر می‌گرفتیم که بتوانیم در انتخابات شرکت کنیم».

ایام کودکی شهریار

چون دوره کودکی شهریار مصادف با انقلاب تبریز علیه حکومت استبدادی محمدعلی شاه و طرف‌داری از مشروطه بود در نتیجه در شهر تبریز درگیری‌هایی به وقوع می‌پیوست. پدر استاد شهریار برای در امان ماندن جان خانواده‌اش فرزند خود را به همراه مادر و سایر افراد خانواده، به زادگاه خودش خشگناب فرستاد. بدین ترتیب شهریار دوره کودکی را بیشتر در روستاهای: «شَنْگُولْ آباد»، «قِیشْ قُرشاقْ» و «خُشْگِنابْ» سپری کرد. او تحصیلات مقدماتی را با قرائت گلستان سعدی و نِصابُ الصِبْیان در مکتب‌خانه روستا، یا در نزد پدر فرزانه‌اش شروع کرد. استاد شهریار در این باره می‌گوید: «اولین استاد و مربی من پدرم بود. او طلبه‌ای بود خیلی نورانی… که نجف هم رفته بود و اجتهاد داشت».

blank

تحصیلات رسمی استاد شهریار

سید محمدحسین شهریار پس از به پایان رساندن تحصیلات مقدماتی در مکتب، دوره متوسطه را در مدارسِ «متحده» و «فیوضات» طی کرد. آنگاه در سال ۱۳۰۰ به تهران رفت و دنباله تحصیلات خود را در دارالفنون ادامه داد و در سال ۱۳۰۳ وارد مدرسه طب شد و پس از پنج سال تحصیل در رشته پزشکی، یک سال قبل از دریافت درجه دکتریِ پزشکی به جهت تألمات روحی ویژه‌ای که پیدا کرده بود، به طور کلی رشته پزشکی را رها کرد. اصولاً تحصیل در این رشته با روحیات شهریار همخوانی نداشته است. خود او در این باره می‌گوید: «بعد از هر عمل جراحی که انجام می‌دادم، احساس ضعف می‌کردم و حالم به هم می‌خورد».

وقایع بعد از ترک تحصیل

پس از ترک تحصیل در رشته طب، به سال ۱۳۱۰ استاد شهریار در اداره ثبت اسناد تهران مشغول به کار شد و بعد به نیشابور و از آنجا به مشهد مقدس منتقل شد و تا سال ۱۳۱۴ در خراسان بود. آنگاه دوباره به تهران بازگشت و این بار در بانک کشاورزی مشغول به کار شد و در سال ۱۳۳۲ به زادگاهش تبریز مراجعت، و درست یک سال پس از آن ازدواج کرد که ثمره این ازدواج سه فرزند به نام‌های شهرزاد، مریم و هادی است. پس از آن‌هم بارها استاد شهریار به دعوت دوستانش به تهران آمد، امّا هرگز حاضر به اقامت دائم در این شهر نشد. سرانجام به دنبال کسالتی، از بیستم آذر ۱۳۶۶ در بیمارستان بستری شد. با وجود معالجه موقت سرانجام روز شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۶۷ ش، شهریار کشور شعر و ادب به ابدیت پیوست و در روز دوشنبه ۲۸ شهریورماه جنازه شهریار در مقبره الشعرای تبریز به خاک سپرده شد.

تخلّص شهریار

استاد محمدحسین بهجت تبریزی در اوایل شاعری، از تخلص «بهجت» در اشعار خود استفاده می‌کرد. روزی به این فکر می‌افتد که تخلّص شعری جدیدی برگزیند. از آنجا که از دوره کودکی به حافظ شیرین‌سخن ارادت خاصی داشت، در این کار از او استمداد می‌کند. پس از اهدای حمد و سوره‌ای به روان خواجه شیراز، به دیوان ایشان مراجعه می‌کند و این مصرع در جلو چشمش نمایان می‌شود: «که چرخ سکه دولت به نام شهریاران زد». سیدمحمّد حسین از دیدن این مصرع ابرو در هم می‌کشد و خطاب به خواجه شیراز می‌گوید: «اگر نمی‌شناختمت، می‌گفتم مسخره‌ام می‌کنی این کلاه برای سرما بسیار گشاد است! شاعر جوانی چون من کجا و تخلّصی مثل شهریار کجا؟» آن گاه دوباره پس از تکرار حمد و سوره‌ای تفألی به دیوان حافظ می‌زند. این بار نیز این مصرع می‌آید: «روم به شهر خود و شهریار خود باشم». شهریار لبخندی می‌زند و می‌گوید: «لطف آنچه تو اندیشی، حکم آنچه تو فرمایی»! از آن تاریخ استاد محمدحسین بهجت تبریزی، تخلّص «شهریار» را برای خود برمی‌گزیند.

اولین شعرهای شهریار

استاد محمدحسین شهریار اولین شعر خود را در سن چهارسالگی سروده است. فرزند بزرگ او در این باره می‌گوید: «پدرم اولین شعرش را در چهارسالگی سروده و آن موقعی بوده که کمک‌کار مادرشان رویّه (رقیه) خانم، برای ناهار ایشان آب‌گوشت تهیه کرده بود، ولی پدرم چون برنج را بیشتر دوست می‌داشت به او گفته بود:

روّیه باجی باشمین تاجی اَتی آت اِیته منه وئر کَتَه

یعنی خواهر رقیّه، ای تاج سر من، گوشت را به سگ بده. برای من کَتِه درست کن».

بنا بر نقل دیگر استاد شهریار در دوره طفولیت، پس از یک دعوای کودکانه با مادر خود، وقتی از کار خود پشیمان می‌شود، اولین شعر فارسی خود را با این مطلع می‌سراید:

من گنه‌کار شدم وای به من مردم‌آزار شدم وای به من

شهریار

خاطره‌ای از اولین شعرخوانی

خانم شهرزاد بهجت تبریزی، دختر استاد شهریار، می‌گوید: «پدرم در ضمن خاطرات کودکی‌اش درباره اولین سال‌های آغاز شعرسرایی خود می‌گفتند: روزی با بچه‌های محل مشغول بازی بودم بعد از مراجعت به خانه به درخت بزرگی که در وسط حیات خانه بود خیره شدم و شروع به خواندن شعر کردم؛ سخنان موزونی که نمی‌دانستم چگونه به مغز و زبان من می‌آمدند. ناگهان پدرم مرا صدا کرد. وقتی با صدای پدر به طرف او برگشتم، با حالتی تعجب‌آمیز پرسید: این اشعار را کجا یاد گرفتی؟ گفتم: «کسی این‌ها را به من یاد نداده. خودم می‌گویم.» اول باور نکرد، ولی بعد از این‌که مطمئن شد، درحالی‌که صدایش از شوق می‌لرزید، با صدای بلند مادرم را صدا کرد و گفت: «کوکب بیا ببین چه پسری دارم….»

اولین مجموعه شعر شهریار

نخستین منظومه‌ای که از شهریار به چاپ رسیده است مثنوی «روح پروانه» است که به دنبال آن در سال ۱۳۱۰ بخشی از اشعار او با مقدمه بزرگانِ ادبِ آن روزگار، نظیر ملک‌الشعرای بهار و سعید نفیسی، به همت کتابخانه خیام چاپ و منتشر شد. ملک‌الشعرای بهار که خود شاعری زبردست بود، درباره شعر شهریار گفته است: «او نه‌تنها افتخار ایران، بلکه افتخار شرق است». نقل می‌کنند روزی در مجلسی که جمعی از شاعران و فرزانگان در آن حضور داشتند، ملک‌الشعرای بهار می‌گوید: «من از وقتی‌که این کتابچه شهریار را به دست آوردم، هر وقت می‌خواهم شعر بگویم، آن را باز می‌کنم و چند غزل از آن را می‌خوانم طبعم را تشحیذ می‌کنم.» این در حالی بود که بیش از ۲۳ بهار از عمر شهریار سپری نمی‌شد.

چاپ دیوان شهریار

کلیات اشعار شهریار در سه مجلد به چاپ رسیده است و مجموعه اشعار او را بالغ‌بر پانزده هزار بیت ذکر کرده‌اند. استاد شهریار خود درباره چاپ کلیات اشعارشان می‌گوید: «بعد گرفتار شهریور ۱۳۲۰ شدم من اصلاً حقّ حیات نداشتم. نه اسمی از من گذاشتند، نه شعری چاپ می‌کردند. امّا خود شعر پا می‌گرفت و جلو می‌رفت. هرچه خواستند آن را بپوشانند ممکن نشد». چاپ مجموعه اوّل آثار شهریار در سال ۱۳۲۵ شروع شد، ولی مدت‌ها در چاپخانه ماند و سرانجام در سال ۱۳۲۹ منتشر شد. استاد شهریار به دوستان خود که درصدد برآمده بودند دیوان او را به چاپ برسانند، می‌نویسد: «اشعاری که گفته‌ام خوب دارد، بد هم دارد. همه این‌ها محتاج رسیدگی و مرور است. باید آنچه قابل و ناقابل است از یکدیگر تفکیک شود. خیلی‌ها شعر می‌گویند و چاپ می‌کنند ولی شاعر و نویسنده‌ای احترام خود را مرعی می‌دارد که برای خواننده‌اش احترامی قائل شود. همه‌چیز را نمی‌شود چاپ کرد».

ویژگی شعر شهریار

بیشتر اشعار شهریار به مناسبت حال و مقال سروده شده و از این‌روست که شاعر همه‌جا، حتی در بلندترین غزل‌های خود که با سخن استادان بزرگ شعر پارسی برابری می‌کند، از آوردن لغات و تعبیرات روز و اصطلاحات معمول عامیانه امساک نمی‌کند و تنها صبغه زمان است که شعر او را از سخنِ گویندگانِ قدیم جدا می‌سازد. طبع شهریار در قالب‌گیری بسیار قوی است. کلمات زیبا و قافیه‌های سنگین را با تردستی و چالاکی شکار می‌کند. فکر و اندیشه و مضامین نو را با مصالحی که غالباً از استادان قدیم به عاریه گرفته، کار می‌گذارد. شمع و شاهد و اشک و چاه و غم کار او هستند، ولی شهریار در این لباس فاخر کهنه دیگران، آزاد و مستقل است.

شعر شهریار در نگاه صاحب‌نظران

مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای عالی‌رتبه فرهنگی جمهوری آذربایجان و برگزارکنندگان کنگره بزرگداشت استاد شهریار فرمودند: «شهریار یکی از بزرگ‌ترین شاعران معاصر ما، هم در شعر فارسی و هم در شعر ترکی، است…. شعر فارسی شهریار، اوج بیشتری از شعر ترکی او دارد. در شعر فارسیِ شهریار، خصوصیت عمده‌ای که وجود دارد این است که شعر به معنای واقعی و حقیقی کلمه است؛ یعنی فقط نظم کلمات نیست؛ لب احساس و خیال است. گاهی این زبان تا آنجا اوج می‌گیرد که ما غزل‌هایی را در اشعار فارسی شهریار می‌بینیم که در ردیف غزل‌های درجه‌یک اشعار فارسی است. البته زیاد نیستند، ولی هستند. گاهی هم این زبان تنزل می‌کند. البتّه ما از شاعری که در یک منطقه غیرفارسی متولد شده است، توقعی غیر از این هم نداریم. ولی آنچه از شهریار در شعر فارسی می‌بینیم او را در ردیف بزرگ‌ترین شاعرانِ زمانِ ما قرار می‌دهد».

استعداد درخشان

ذوق نوجویی و نواندیشی در بسیاری از شعرهای شهریار منعکس است، تازگیِ مضمون و صور خیال، حتی قالب شعر دیوان او را از بسیاری شاعران نسل او متمایز کرده است. در سراسر اشعار او روحی حساس و شاعرانه موج می‌زند که بر بال تخیّلِ پوینده و آفریننده در پرواز است و شعر او در هر زمینه که باشد، از این خصیصه بهره‌ور است و به تجدّد و نوآوری گرایش محسوس دارد. شهریار شاعری است نامور و پر اثر که گزیده آثار او نیز کافی است تا جایگاه او را در شعر فارسی معاصر معتبر بدارد. با همه گوشه‌گیری و انزواجویی که شهریار داشت، دستگاه‌های فرهنگی کشور در ادوار مختلف به گرامی داشت او توجّه داشتند. بدیهی است شهرت و اعتبار او بیش از آن، و بیش از آن، در پرتو شعر و شاعری بود.

هنر بزرگ شهریار

منوچهر مرتضوی در مقدمه جلد اول دیوان استاد شهریار در توصیف شعر او می‌گوید:

«هنر بزرگ شهریار، گذشته از استادی در سرودن انواع شعر، از غزل و قصیده و مثنوی و قطعه و غیره، در چهار مورد است:

نخست: در غزل‌های ازدل‌برآمده، ساده و با شیوه مخصوص او نظیر: «علی‌ای همای رحمت»، «وداع جوانی» و…؛

دوّم: در ابداع تابلوهای رنگین و توصیف دقیق شاعرانه نظیر آنچه در اشعاری چون «افسانه شب» و «هذیان دل» به چشم می‌خورد؛

سوم: در استخدام استادانه زبان و مصطلحات و تعبیرات عامیانه و زبان محاوره در شعر به ویژه در منظومه «حیدربابایه سلام»؛

چهارم: در ابداع و آفرینش آثار عاطفی بسیار عمیق مانند «ای وای مادرم» و «پیام به انیشتین» و…

حیرت بزرگان

در یکی از سفرهای استاد شهریار به تهران، به دیدن استاد جلال‌الدین همایی می‌رود. استاد همایی پس از استقبال گرمی که از شهریار می‌کنند از گذشته‌ها یاد کرده به همراهان استاد شهریار در آن مجلس می‌گوید: وقتی استاد شهریار این شعر «جویبار دیده» را منتشر کرد، استادان بزرگ شعر و ادبیات انگشت حیرت به دندان گرفتند؛ زیرا در آن موقع سنّشان خیلی کم بود و باور نمی‌شد که این شعر از شهریار جوان باشد.

عمرم به هجرِ آن مهِ نامهربان گذشت/ دل پایبند اوست، مگر می‌توان گذشت؟

عمری گذاشتم به آه و به فغان، ولی/ آخر گذشت گرچه به آه و فغان گذشت

خون می‌خورم چو نرگس مستش که آن حریف/ سرمست ناز بود و ز من سرگران گذشت

طبعی سرشتم از تن و جان تا به این جهان/ هم دل توان سپرد، هم از او توان گذشت

از جویبار دیده مددی جوی «شهریار»/ دیگر صفای چشمه طبع روان گذشت

توصیه به جوانان

وقتی از استاد شهریار درخواست می‌شود که چندکلمه‌ای به عنوان اندرز برای جوانان بیان کنند، در پاسخ می‌گویند: «قرآن می‌فرماید: وَ أعتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جمیعا؛ همگی به ریسمان الهی چنگ بزنید. توسل به حبل الهی در مقابل قضا و قدر. باید امر به معروف و نهی از منکر کنیم که جهاد دائمی است و صبر هم بکنیم که ناملایمات برطرف بشود ولی وجود خود شیطان هم واجب است. اگر شیطان نباشد همه می‌روند قبرشان را می‌کنند و می‌نشینند و اشک می‌ریزند که خدایا ما را ببخش…. شیطان… باید باشد و دنیا را زینت بدهد…. خدا هم منظورش این است که امتحان بدهیم…. باید سربزنگاه برسد و رشوه را بیاورند تا معلوم شود که شما رشوه را می‌گیرید یا نمی‌گیرید. و الاّ خدا که خودش می‌داند. شما باید عملاً نشان بدهید. میدان باید برای بدکار و افراد سالم باشد تا عملاً امتحان بدهند.»

شهریار

سفارش به شاعران

استاد شهریار به شاعران و اهل ادب می‌گوید: «به شما توصیه می‌کنم شعر متوسط را نخوانید. شعر متوسط آدم را متوسط می‌کند…. انسان باید از خدا نَبُرَد. وقتی از خدا نبرید، خدا خودش تلقین می‌کند: الرّحمان علَّم القرآن؛ یعنی خداست معلّم قرآن. شاعر هم همین‌جور است. شاعر یک درجه پایین‌تر از پیغمبر است. شعر خوب و کامل و عرفانی از روحِ مجرّد است. منت‌ها به انبیا وحی می‌شود ولی به شاعر الهام. امّا بالاخره باید شعر همه‌اش یک موضوع باشد؛ همه‌اش بیان توحید باشد…. شعر باید به مقام ذکر برسد و جزو عبادت بشود.»

و درباره صناعات ادبی می‌فرماید: «اوّل این‌که صنعت شعر بسیار صنعت ظریفی است. باید تمرین کرد باید شعرهای خوب خواند، باید شاهکار بخوانند. شعر فنی را تمرین کنند. تا واقعاً شعر نشده، اصلاً چاپ نکنند که بعد پشیمان می‌شوند. شعر متوسط فایده‌اش چیست؟ کم‌گوی و گزیده گوی چون دُرّ. بی‌خود در چاپ کتاب عجله نکنید.»

شخصیت شهریار در کلام رهبری

مقام معظم رهبری درباره مقام شهریار می‌فرمایند: «بیش از نیم‌قرن، شهریار، زمین و دل دوستدارانِ ادبیات و هنر را با شعر خود و با صفا و خلوصی که از آن چلچراغ رنگارنگ می‌تراوید، نورباران می‌کرد و با زبانی که اگر نه زبان مادری او، امّا زبان دل و روح و احساس او بود، به دل‌های شیدا، شور و حال می‌بخشید…. در ده سال آخر عمر، این مرد بزرگ و این شاعر کهن با دلی جوان و لبالب از شوق و احساس و با درک وظیفه بزرگِ شاعر دوران انقلاب، همه سرمایه عظیم ذوق و هنر خود را در خدمت هدف و راهی گذاشت که کشور او و مردم او برگزیده و برای آن تن به فداکاری داده بودند. او پیام انقلاب اسلامی را با دلی شنید که از کودکی به پیام قرآن گوش سپرده و در همه آخر عمر، در اسرار و معارف آن به غور و تدبّر پرداخته بود. درخشان‌ترین هنر شهریار آن است که وظیفه تاریخی خود را شناخت و با همه وجود و با کمال خلوص به آن عمل کرد.»

لحظه رحلت

به دنبال تشدید بیماری، وقتی استاد شهریار امید به بهبود را از دست می‌دهد، به دوستانش می‌گوید: «بیش از هشتاد سال زندگی کرده‌ام. آثار و اولادی دارم که آن‌ها باقیات‌الصالحات من هستند… تمایل من چنین است که بعد از مرگم اگر در تهران خواستند مدفونم سازند، مرا در جوار مرقد مطهر حضرت عبدالعظیم به خاک سپارند و اگر در موطنم آذربایجان خواستند دفنم کنند، یا در دامن کوه «حیدربابا» که آن‌قدر آن را دوست داشته‌ام، یا در مقبره الشعرای تبریز در «سُرخاب» مدفونم سازند. »

چند روزی بعد از این سخنان شاعر محبوب ایران اسلامی، در حالی که این ابیات از شعر «یاعلی» را زیر لب زمزمه می‌کردند، جان به جان‌آفرین سپردند:

ای جلوه جلال و جمال خدا علی/ در هرچه جز خدا به جلالت جُدا علی

در تو جمالی از ابدیّت نموده‌اند/ ‌ای آبگینه ابدیت‌نما علی

ای مظهر جمال و جلال خدا، علی/ یا مظهر العجایب و یا مرتضی علی

از شهریارِ پیرِ زمین‌گیر دست‌گیر/ ‌ای دست‌گیر مردم بی‌دست‌وپا علی

* گزارش از نویده رئوف فرد

مرتبط:

برج پیر شهریار _ برج اسرارآمیز لمرز

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *