دان لو نوآر _رستورانی به تاریکی ظلمات!
به رستوران «دان لو نوآر» خوش آمدید! نزدیک به ۱۰ سال است که این رستوران جامعه را نسبت به نابینایی آگاه میکند. شعار آنها اما جالب است: «متحمل شدن کمی رنج گاهی اوقات میتواند شما را به مسیر درست راهنمایی میکند.»
اگر داخل رستوران دان لو نوآر شوید و پس از شکاندن حداقل یک لیوان بتوانید میزتان را پیدا کنید، شانس آوردهاید؛ آن وقت است که معنای ثانوی جمله «متحمل شدن کمی رنج گاهی اوقات میتواند شما را به مسیر درست راهنمایی میکند» برایتان تداعی میشود!
من هم پس از شکاندن یک لیوان در رستوران دان لو نوآر توانستم آن مقدار نانی که میخواستم را پیدا کنم. فقط امیدوار بودم که نان را به سس داخل بشقاب خودم بزنم، نه بشقاب غذای دوستم! بله این اتفاق فقط و فقط در رستوران رخ میدهد. دان لو نوآر در زبان فرانسوی معنای «در تاریکی» یا حتی «در شب» میدهد.
ماجرای تاسیس رستوران دان لو نوآر
مردم به رستوران کاملا تاریک دان لو نوآر میروند؛ جایی که تمام گارسونهای آن نابینا هستند. رستوران دان لو نوآر، توسط «ادوارد دو برگولی» افتتاح شده است. «بنیاد پاول ژینو» که در زمینه بهبود کیفیت زندگی «افراد نابینا» فعالیت میکند، در امر افتتاح رستوران به برگولی کمک کرد.
این بنیاد در دهه ۹۰ میلادی، مسابقات دو در تاریکی برگزار میکرد تا آگاهی اجتماعی نسبت به این قضیه افزایش یابد. برگولی که پیشتر در بخش صنعت مشغول به کار بود، به این بنیاد رفت و ایده تاسیس رستوران را با آنها در میان گذاشت.
او میگوید: «من سود خوبی به جیب زده بودم و دوست داشتم بر روی ایدهای سرمایه گذاری کنم که برای جامعه مفید باشد. آن بنیاد هم هر بار که مسابقات دو برگزار میکرد، پولش را کاملا از دست میداد. به همین دلیل بود که به آنجا رفتم و پیشنهادم را مطرح کردم.»
در بدو ورود به رستوران دان لو نوآر!
هنگام ورود همراه دوستم به جلوی رستوران که روشن بود، راهنمایی شدیم. آنجا چهار منو وجود داشت: منوی سفید (غذاهای ناشناخته)، منوی قرمز (گوشت)، منوی آبی (ماهی) و منوی سبز (گیاه خواری).
من منوی قرمز و دوستم منوی سفید را انتخاب کرد. سپس گارسون نابینای ما به اسم «روبرتو ربچی» برای خوشامدگویی به سمتمان آمد. او ما را به سمت در راهنمایی کرد و پشت در نیز پردهای نصب شده بود. سپس ما وارد سالن اصلی رستوران دان لو نوآر شدیم.
آنجا به تاریکی ظلمات بود؛ چشم چشم را نمیدید! اصلا قابل وصف نیست. اگر چشمانتان را بسته و دوباره باز کنید، هیچ تفاوتی ایجاد نخواهد شد. عادی بود که برای اولین بار هیجان زده شویم. قبلم تند تند میزد و همینطور جلو میرفتیم.
گارسون کمی ما را راهنمایی کرد و سپس همسایههای مجاورمان را نیز به ما معرفی کرد. من صدای افراد زیادی را در آنجا میشنیدم؛ صداهایی که کاملا دوستانه به نظر میرسیدند، اما در حین حال کاملا غریبه بودند. برگولی میگوید: «این ایده که اول با دیگران آشنا شوی، ایده خوبی است. زیرا افراد میتوانند به راحتی با هم رابطه دوستانه برقرار کنند، چون هیچ کس چهره دیگری را نمیبیند و بنابراین ذهنیت پیدا نمیکند.»
بروگلی میگوید: «محال است که شما هیچ یک از افراد را در خارج از رستوران بشناسید، مگر اینکه از قبل هماهنگ کرده باشید و یا همزمان از رستوران خارج شوید.»
در این حالت، حتی غذایی که میل میکنید که برایتان کاملا هیجانی خواهد بود. من برای پیش غذا یک استیک سفارش دادم که اتفاقا خوشمزهترین استیکی بود که در عمرم خورده بودم. اول فکر کردم که گوشت معمولی است، اما بعدا متوجه شدم که هیچ آشنایی با آن گوشت نداشتهام.
برگولی میگوید: «کسانی که به رستوران دان لو نوآر میآیند، یک جوری غذا را مزه مزه میکنند که محال است در جای دیگر به این شکل رفتار کنند. آنها حتی از روی بوی غذا هم تلاش میکنند تا حدس بزنند آن غذای چیست. همین حس ماجراجویی است که نام رستوران دان لو نوآر را سر زبانها انداخته است.
رستوران دان لو نوآر درس زندگی می دهد!
رستوران دان لو نوآر علاوه بر آن ماجراجویی، به ما درس زندگی هم میدهد؛ ما میتوانیم با زندگی افرادی مانند گارسونهای رستوران دان لو نوآر آشنا شویم.
رستوران برای برگزاری دهمین سال تاسیسش، به گروهی از جوانان ۱۶ تا ۲۵ سالهی بیخانمان به صورت کاملا رایگان خدمات داد. این برند حتی پروژهای را تحت عنوان «دان لو نوآر (در تاریکی)؟ نوری برای آفریقا» راهاندازی کرده که تلاش دارد جریان برق و رایانه را برای مدارس قاره آفریقا تامین کند.
ایده این کار نیز این است که «دانشآموزانی که در مدارس خود به رایانه دسترسی ندارند، تقریبا نابینا هستند.» از این رو، بروگلی میگوید: «ایده این بود که نابیناها نور و روشنایی را به افراد بینا اهدا کنند.»
وقتی از سالن اصلی غذاخوری رستوران خارج شدیم و روشنایی را دوباره دیدم، برای اولین بار در زندگی قدر این نعمت خدادادیام را فهمیدم. از رستوران خارج شدم و جمله ربچی در ذهنم طنینانداز شده بود: ««متحمل شدن کمی رنج گاهی اوقات میتواند شما را به مسیر درست راهنمایی میکند.»
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.